با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Baby-sit

American: ˈbeɪbisɪt British: ˈbeɪbisɪt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

verb - transitive verb - intransitive
(در غیاب والدین) بچه‌داری کردن، از بچه‌های دیگران نگهداری کردن، للگی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- When the parents went to work, I used to baby-sit for them.
- وقتی والدین سرکار می‌رفتند من به جایشان بچه‌داری می‌کردم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد baby-sit

  1. verb care for a child
    Synonyms: guard, sit, take care, tend, watch

ارجاع به لغت baby-sit

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «baby-sit» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/baby-sit

لغات نزدیک baby-sit

پیشنهاد بهبود معانی