گذشتهی ساده:
watchedشکل سوم:
watchedسومشخص مفرد:
watchesوجه وصفی حال:
watchingشکل جمع:
watchesتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
هشیار بودن، مواظب بودن، مراقب بودن، حواسجمع بودن، پاییدن
حراست کردن، محافظت کردن، پاییدن
مواظب، مراقب، هشیار، گوش به زنگ، درحال دیدهبانی یا نگهبانی
مواظب (اعمال) خود بودن، دقت کردن
زمان انتظار دیر میگذرد (وقتی انسان منتظر است تا اتفاقی بیفتد و آن اتفاق تنها چیزی باشد که او به آن فکر میکند، زمان خیلی آهسته سپری میشود)
(چیزی را) پاییدن، مراقبت کردن، مواظب (چیزی) بودن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «watch» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/watch