بیننده، تماشاگر
The watcher sat on the couch, engrossed in the latest episode of their favorite show.
تماشاگر روی کاناپه نشست و غرق در آخرین قسمت برنامهی مورد علاقهیشان بود.
The watcher couldn't resist the allure of binge-watching an entire series in one sitting.
بیننده نمیتوانست در برابر جذابیت تماشای کل سریال در یک بار مقاومت کند.
شبزندهدار
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The watcher observed the stars in the sky, lost in thought.
شبزندهدار ستارگان آسمان را مشاهده کرد و در افکارش گم شده بود.
The lone watcher sat on the rooftop.
شبزندهدار تنها روی پشتبام نشست.
نگهبان، مراقب، ناظر
The watcher stayed vigilant all night, keeping an eye out for any suspicious activity.
نگهبان تمام شب هوشیار بود و مراقب هرگونه فعالیت مشکوک بود.
The watcher's keen eyes never missed a movement in the darkness, always on high alert.
چشمان تیزبین مراقب هیچ حرکتی را در تاریکی از دست نمیداد و همیشه در حالت آمادهباش بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «watcher» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/watcher