فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Observer

əbˈzɜrːvər əbˈzɜːvə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    observers

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
ناظر، شاهد، مشاهده‌گر، تماشاکننده، بیننده، رصدکننده، رؤیت‌گر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- He preferred to be an observer rather than getting involved in conflicts.
- او ترجیح می‌داد ناظر باشد تا اینکه در درگیری‌ها دخالت کند.
- She remained an observer throughout the meeting and didn’t express any opinions.
- او در کل جلسه مشاهده‌گر باقی ماند و هیچ نظری را ابراز نکرد.
noun countable
ناظر، ارزیاب (شخص یا نماینده‌ای که برای مشاهده و ارزیابی رویدادها، جلسات یا فعالیت‌های مختلف اعزام می‌شود)
- Observers from the United Nations monitored the election process.
- ناظران سازمان ملل متحد بر روند انتخابات نظارت داشتند.
- The EU observer delegation released a report on the fairness of the voting process.
- هیئت ناظران اتحادیه‌ی اروپا گزارشی را درباره‌ی سلامت روند رأی‌گیری منتشر کرد.
noun countable
کارشناس تحلیل‌گر، مفسر، متخصص، صاحب‌نظر (در حوزه‌ای خاص)
- Financial observers warn of rising inflation in the coming months.
- متخصصان مالی نسبت به افزایش تورم در ماه‌های آینده هشدار داده‌اند.
- Political observers believe that the election will bring major change.
- کارشناسان تحلیل‌گر سیاسی بر این باورند که این انتخابات تغییرات بزرگی به‌ همراه خواهد داشت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد observer

  1. noun spectator
    Synonyms:
    watcher viewer onlooker bystander eyewitness witness looker gazer beholder looker-on gaper

لغات هم‌خانواده observer

ارجاع به لغت observer

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «observer» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/observer

لغات نزدیک observer

پیشنهاد بهبود معانی