شکل جمع:
observersناظر، شاهد، مشاهدهگر، تماشاکننده، بیننده، رصدکننده، رؤیتگر
He preferred to be an observer rather than getting involved in conflicts.
او ترجیح میداد ناظر باشد تا اینکه در درگیریها دخالت کند.
She remained an observer throughout the meeting and didn’t express any opinions.
او در کل جلسه مشاهدهگر باقی ماند و هیچ نظری را ابراز نکرد.
ناظر، ارزیاب (شخص یا نمایندهای که برای مشاهده و ارزیابی رویدادها، جلسات یا فعالیتهای مختلف اعزام میشود)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Observers from the United Nations monitored the election process.
ناظران سازمان ملل متحد بر روند انتخابات نظارت داشتند.
The EU observer delegation released a report on the fairness of the voting process.
هیئت ناظران اتحادیهی اروپا گزارشی را دربارهی سلامت روند رأیگیری منتشر کرد.
کارشناس تحلیلگر، مفسر، متخصص، صاحبنظر (در حوزهای خاص)
Financial observers warn of rising inflation in the coming months.
متخصصان مالی نسبت به افزایش تورم در ماههای آینده هشدار دادهاند.
Political observers believe that the election will bring major change.
کارشناسان تحلیلگر سیاسی بر این باورند که این انتخابات تغییرات بزرگی به همراه خواهد داشت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «observer» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/observer