بیننده، تماشاگر، تماشاچی، تماشاکننده، نظارهکننده، ناظر
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
As a looker-on, she found joy in watching the dancers on the stage.
او به عنوان یک تماشاگر، از تماشای رقصندگان روی صحنه لذت میبرد.
The stadium was filled with looker-ons who came to watch the football match.
ورزشگاه مملو از تماشاچیانی بود که برای تماشای مسابقهی فوتبال آمده بودند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «looker-on» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/looker-on