گذشتهی ساده:
witnessedشکل سوم:
witnessedسومشخص مفرد:
witnessesوجه وصفی حال:
witnessingشکل جمع:
witnessesگواه، شاهد، گواهی، شهادت، مدرک
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
No person should be forced to be a witness against himself.
هیچکس نباید وادار بشود که علیه خود شهادت بدهد.
These ruins and mass graves are witness to the savagery of war.
این خرابهها و گورهای گروهی نشانههای وحشیگریهای جنگ هستند.
I am in love; my witness: this lacerated heart...
من عاشقم گواه من این قلب چاکچاک ....
God's my witness.
خدا شاهد است.
شهادت دادن، گواهی کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I am ready to witness that the signature is genuine.
آمادهام که صحت آن امضا را تضمین کنم.
to witness a will
وصیتنامه را تصدیق کردن
Your actions witness your guilt.
اعمال تو گواه بر گناهکار بودن تو است.
Our wounds witness the ferocity of their attack.
زخمهای ما نشانهی بیامان بودن حملهی آنان است.
The postwar period has witnessed great changes in Japan.
سالهای بعد از جنگ شاهد تغییرات عظیمی در ژاپن بوده است.
Many people witnessed the accident.
اشخاص زیادی شاهد آن حادثه بودند.
حاکی بودن از، دلالت کردن بر
شهادت دادن
He witnessed in court.
او در دادگاه شهادت داد.
The witnesses testified in court.
شهود در دادگاه شهادت دادند.
گواه بر چیزی بودن، دلیل بر چیزی بودن
witness christ in one's daily life
اعمال زندگی روزمرهی خود را نمایشگر (تعلیمات) عیسی کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «witness» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/witness