آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۷ آذر ۱۴۰۳

    Eyeball

    ˈaɪbɑːl ˈaɪbɔːl

    گذشته‌ی ساده:

    eyeballed

    شکل سوم:

    eyeballed

    سوم‌شخص مفرد:

    eyeballs

    وجه وصفی حال:

    eyeballing

    شکل جمع:

    eyeballs

    معنی eyeball | جمله با eyeball

    noun countable

    کالبدشناسی مردمک چشم، تخم چشم، کره‌ی چشم

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کالبدشناسی

    مشاهده

    The artist painted a giant eyeball on the canvas.

    این هنرمند مردمک چشم بزرگی را روی بوم نقاشی کرد.

    The doctor examined the patient's eyeball for signs of infection.

    پزشک کره‌ی چشم بیمار را از نظر علائم عفونت معاینه کرد.

    verb - transitive informal

    زل زدن، چشم دوختن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    The detective began to eyeball the suspect for any suspicious behavior.

    کارآگاه برای هر رفتار مشکوکی شروع به چشم دوختن به مظنون کرد.

    As she walked by, he couldn't help but eyeball her intriguing outfit.

    همان‌طور که او از کنارش می‌گذشت، نمی‌توانست به لباس جذاب او زل نزند.

    verb - transitive

    ورانداز کردن، با دقت نگاه کردن

    As a buyer, it's essential to eyeball the quality of the merchandise before purchasing.

    به‌عنوان خریدار، ورانداز کردن کیفیت کالا قبل‌از خرید ضروری است.

    He eyeballed the new car before taking it for a test drive.

    قبل‌از اینکه ماشین جدید را برای معاینه‌ی رانندگی ببرد، با دقت به آن نگاه کرد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد eyeball

    1. verb look at
      Synonyms:
      eye
    1. noun the ball-shaped capsule containing the vertebrate eye
      Synonyms:
      orb

    Idioms

    eyeball to eyeball

    (عامیانه) رودررو، در تماس مستقیم

    سوال‌های رایج eyeball

    گذشته‌ی ساده eyeball چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده eyeball در زبان انگلیسی eyeballed است.

    شکل سوم eyeball چی میشه؟

    شکل سوم eyeball در زبان انگلیسی eyeballed است.

    شکل جمع eyeball چی میشه؟

    شکل جمع eyeball در زبان انگلیسی eyeballs است.

    وجه وصفی حال eyeball چی میشه؟

    وجه وصفی حال eyeball در زبان انگلیسی eyeballing است.

    سوم‌شخص مفرد eyeball چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد eyeball در زبان انگلیسی eyeballs است.

    ارجاع به لغت eyeball

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «eyeball» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/eyeball

    لغات نزدیک eyeball

    • - eye-opener
    • - eye-servant
    • - eyeball
    • - eyeball to eyeball
    • - eyebeam
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    paddle tennis sphygmomanometer motor home newsletter invoice wetsuit three sheets to the wind job hunting apply alumna antibody food poisoning for example for real for sure جهت‌دهی آنفلوانزا ماهی هامور سپور ماهی کفشک ماهی باراکودا ماهی آمبرجک ماهی سرخ‌طبل ماهی لوتی قفس ابطال باطله باطل کردن بطالت واجد شرایط
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.