گذشتهی ساده:
eyeballedشکل سوم:
eyeballedسومشخص مفرد:
eyeballsوجه وصفی حال:
eyeballingشکل جمع:
eyeballsکالبدشناسی مردمک چشم، تخم چشم، کرهی چشم
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کالبدشناسی
The artist painted a giant eyeball on the canvas.
این هنرمند مردمک چشم بزرگی را روی بوم نقاشی کرد.
The doctor examined the patient's eyeball for signs of infection.
پزشک کرهی چشم بیمار را از نظر علائم عفونت معاینه کرد.
زل زدن، چشم دوختن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The detective began to eyeball the suspect for any suspicious behavior.
کارآگاه برای هر رفتار مشکوکی شروع به چشم دوختن به مظنون کرد.
As she walked by, he couldn't help but eyeball her intriguing outfit.
همانطور که او از کنارش میگذشت، نمیتوانست به لباس جذاب او زل نزند.
ورانداز کردن، با دقت نگاه کردن
As a buyer, it's essential to eyeball the quality of the merchandise before purchasing.
بهعنوان خریدار، ورانداز کردن کیفیت کالا قبلاز خرید ضروری است.
He eyeballed the new car before taking it for a test drive.
قبلاز اینکه ماشین جدید را برای معاینهی رانندگی ببرد، با دقت به آن نگاه کرد.
(عامیانه) رودررو، در تماس مستقیم
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «eyeball» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/eyeball