فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Eye

گذشته‌ی ساده:

eyed

شکل سوم:

eyed

سوم‌شخص مفرد:

eyes

وجه وصفی حال:

eyeing

شکل جمع:

eyes

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1

کالبدشناسی چشم، دیده، بصر

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کالبدشناسی

مشاهده

He opened his eyes.

او چشمان خود را باز کرد.

What color are your eyes?

چشم‌های شما چه رنگی است؟

نمونه‌جمله‌های بیشتر

I have blue eyes.

چشم‌های من آبی است.

noun countable

گیاه‌شناسی گره (روی سیب‌زمینی)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی گیاه‌شناسی

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

As I dug up the potato, I noticed the eyes starting to sprout.

وقتی سیب‌زمینی را از خاک درآوردم، متوجه شدم گره‌ها شروع به جوانه زدن کرده‌اند.

The potato had several eyes, indicating that it was ready to be planted.

سیب‌زمینی چندین گره داشت که نشان می‌داد آماده‌ی کاشت است.

noun countable

سوراخ (سوزن)

The eye of the needle was too small for the thick thread.

سوراخ سوزن برای آن نخ ضخیم خیلی کوچک بود.

Without good light, it can be hard to see the eye of the needle.

بدون نور خوب، دیدن سوراخ سوزن دشوار است.

verb - transitive

نگاه کردن، ورانداز کردن، نگریستن، نظر افکندن، چشم انداختن

The natives kept eyeing us.

بومی‌ها مرتب به ما نگاه می‌کردند.

The detective eyed them suspiciously.

کارآگاه با سوء ظن به آن‌ها نگریست.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

After greetings, he eyed the letter the lass had brought.

پس از سلام و احوال‌پرسی به نامه‌ای که دخترک آورده بود، نظر افکند.

noun

بینایی

I couldn't believe my eyes when I saw the breathtaking view of the majestic mountains.

با دیدن منظره‌ی خیره‌کننده‌ی کوه‌های باشکوه نمی‌توانستم بینایی‌ام را باور کنم.

The hawk's eye allowed it to spot its prey from a great distance.

بینایی شاهین به او این امکان را می‌داد که طعمه‌اش را از فاصله‌ی دور تشخیص دهد.

noun

نگاه، نظر

The crowd's eyes followed the ball.

نگاه‌های جمعیت توپ را دنبال می‌کرد.

The couple locked eyes across the crowded room.

نظر این زوج در اتاق شلوغ به هم قفل شد.

noun

توجه

It caught my eye.

توجه مرا جلب کرد.

The detective had his eye on the suspect for weeks.

توجه کارآگاه هفته‌ها معطوف مظنون بود.

noun

(از) دیدگاه، (از) نظر (قانون و بیننده و غیره) (معمولاً به‌صورت جمع می‌آید)

in the eyes of the law

از دیدگاه قانون

I believe that beauty is in the eye of the beholder.

معتقدم زیبایی در چشم بیننده است (زیبایی بستگی به سلیقه دارد).

noun

جانورشناسی خال (روی پرهای دم طاووس)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی جانورشناسی

مشاهده

Each eye on the peacock's tail was a unique work of art.

هر خال روی دم طاووس اثر هنری منحصر‌به‌فردی بود.

She admired the peacock's eyes.

خال‌های طاووس را تحسین کرد.

noun countable

حلقه، مادگی (روی قزن‌قفلی و غیره)

The fisherman carefully tied an eye to his fishing line

ماهیگیر با دقت حلقه را به نخ ماهیگیری‌اش بست.

The tailor sewed an eye onto the garment.

خیاط مادگی را به لباس دوخت.

noun

آب‌و‌هوا چشم، مرکز (طوفان)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی آب‌و‌هوا

مشاهده

Scientists studied the eye of the cyclone to better understand its structure and behavior.

دانشمندان چشم طوفان را برای درک بهتر ساختار و رفتار آن مطالعه کردند.

A satellite image showed the eye of the typhoon.

تصویر ماهواره‌ای مرکز طوفان را نشان داد.

noun countable

گیاه‌شناسی وسط، مرکز (گل) (به‌ویژه زمانی که رنگ یا علامت متفاوت داشته باشد)

The eye of the daisy was a rich yellow.

وسط مینای چمنی زرد پررنگ بود.

The eye of the petunia had a purple hue.

مرکز گل اطلسی به رنگ ارغوانی بود.

noun

گرده (گوشت)

The butcher carefully sliced the eye.

قصاب با دقت گرده را ورقه‌ورقه کرد.

The chef marinated the eye of beef.

سرآشپز گرده‌ی گوشت گاو را مرینیت کرد.

noun countable

هر چیز چشم‌مانند، چشمی

A magic eye opens and closes the door.

یک چشم الکتریکی در را باز و بسته می‌کند.

The camera has a high-quality eye for capturing detailed images.

این دوربین دارای چشمی‌ای باکیفیت برای ثبت تصاویر باجزئیات است.

noun

مجازی مرکز، نقطه‌ی کانونی

The company's new product quickly became the eye of attention in the market.

محصول جدید این شرکت به‌سرعت به مرکز توجه بازار تبدیل شد.

the eye of the debate

نقطه‌ی کانونی مباحثه

verb - intransitive

قدیمی به نظر رسیدن، به نظر آمدن

The situation eyed to be getting worse.

به نظر می‌رسید وضعیت بدتر می‌شود.

She eyes tired.

به نظر می‌آید خسته است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد eye

  1. noun judgment, opinion
    Synonyms:
    feeling view opinion belief mind perception sentiment conviction taste viewpoint point of view recognition appreciation discrimination discernment scrutiny surveillance watch eagle eye persuasion tab
  1. noun optical organ of an animate being
    Synonyms:
    eyeball optic oculus peeper ocular lamp headlight blinder baby blue pie
  1. verb gaze at, scrutinize
    Synonyms:
    look at watch view see regard glance at scan check out take a look observe inspect study examine scrutinize consider contemplate survey stare at size up eyeball have a look take in give the eye ogle gape rubberneck leer keep eagle eye on peruse
    Antonyms:
    look away

Collocations

eyes right (or left)

(ارتش) نظر به راست (یا به چپ)

have an eye for

صاحب‌نظر بودن، سعه‌ی نظر داشتن، خبره بودن

eye bath

چشم شویه

as far as the eye can reach

تا آنجا که چشم کار می‌کند

keep a wary eye on (something)

با احتیاط (چیزی را) پاییدن، دقیقاً مواظب بودن

Idioms

all eyes

بسیار متوجه، چهارچشمی

an eye for an eye

معامله‌ی به‌مثل، تلافی

catch one's eye

توجه کسی را جلب کردن

feast one's eyes on

چشم چرانی کردن، با تحسین نگاه کردن

give someone the eye

(امریکا - عامیانه) با چشم علامت دادن، با چشم دعوت کردن

Idioms بیشتر

have an eye for

صاحب‌نظر بودن، سعه‌ی نظر داشتن، خبره بودن

have an eye to

پاییدن، مواظب بودن، توجه کردن از

have eyes for

(عامیانه) علاقه‌مند بودن، (بسیار) خواستن، طالب بودن

in a pig's eye

(عامیانه) هرگز، ابداً، تو بمیری

in the eye of the wind

(ناوبری) در جهت مخالف باد

in the public eye

1- در نظر همگان، در ملاء عام 2- مشهور، شناخته، اجتماعی

keep an eye on

مواظبت کردن از، پاییدن

keep an eye out for

چشم به راه بودن، (از دور) پاییدن

keep one's eye open (or peeled)

هشیار بودن، مواظب بودن

lay (or set) eyes on

دیدن، نظر افکندن

make eyes at

نگاه عاشقانه یا دعوت آمیز کردن به

open one's eyes

حواس خود را جمع کردن، ارشاد کردن یا شدن، چشم و گوش کسی را باز کردن

1- موجب شگفتی کسی شدن 2- از خواب غفلت بیدار کردن، چشم و گوش کسی را باز کردن

run one's eyes over

اجمالاً نظر کردن، مرور تند کردن، تند خواندن

see eye to eye

کاملاً در توافق بودن، هم‌عقیده بودن، توافق داشتن

see with half an eye

به‌آسانی یادگرفتن، مثل فوت آب بلد بودن

shut one's eyes to

از نگاه کردن به چیزی یا فکر کردن درباره‌ی آن خودداری کردن، چشم بر بستن

the eyes are bigger than the stomach

آرزوهای انسان همیشه بیش از نیاز واقعی اوست

the eyes are the mirrors of the soul (or mind)

چشم دریچه‌ی روح (یا اندیشه) است

with an eye to

به منظور، با توجه به، با در نظر گرفتن

in the teeth of the wind (or in the wind's eye)

درست در جهت مخالف باد

apple of one's eye

نور چشم، بسیار عزیز، (چیزی یا شخصی) عزیز و گران‌بها

we see eye to eye

کاملاً در توافق بودن. هم‌عقیده بودن. هم‌نظر بودن. تفاهم داشتن.

not bat an eye (or eyelash)

(عامیانه) تعجب خود را نشان ندادن

beam in one's own eye

خاشاک در چشم، ندیدن عیوب خود و ذکر عیوب کوچک‌تر دیگران

beauty is in the eye of the beholder

زیبایی بستگی به سلیقه دارد، علف باید به دهن بزی مزه کند

magic eye

چشم الکترونیکی

in the blink of an eye

در یک چشم‌به‌هم‌زدن، مثل برق و باد، خیلی سریع

give (someone) the evil eye

چشم بد زدن (به)، چشم زدن

there is more to it than meets the eye

از آنچه در ظاهر به نظر می‌رسد بیشتر است، باطن امر پردامنه‌تر از ظاهر آن است

a bird's eye view

نظر کلی، دید اجمالی

keep a weather eye open

(عامیانه) برای احتراز از خطر و غیره هشیار بودن، مواظب اوضاع بودن

سوال‌های رایج eye

معنی eye به فارسی چی میشه؟

کلمه "eye" در زبان انگلیسی به معنای "چشم" است و به عنوان یکی از اجزای مهم بدن انسان و بسیاری از موجودات زنده شناخته می‌شود. چشم‌ها به ما این امکان را می‌دهند که جهان را ببینیم و اطلاعات بصری را پردازش کنیم. در ادامه به معانی، توضیحات و نکات جالب درباره چشم (eye) می‌پردازیم.

معانی و توضیحات

1. چشم (Eye): اصلی‌ترین معنی این کلمه، عضوی است که وظیفه بینایی را بر عهده دارد. چشم‌ها نور را دریافت و به سیگنال‌های الکتریکی تبدیل می‌کنند که به مغز ارسال می‌شود. مغز این سیگنال‌ها را پردازش کرده و تصویر را تشکیل می‌دهد.

2. چشم در فرهنگ‌ها: چشم‌ها در بسیاری از فرهنگ‌ها و ادبیات به عنوان نماد آگاهی، دانایی و بینش شناخته می‌شوند. به عنوان مثال، در برخی از فرهنگ‌ها، "چشم سوم" به معنای درک عمیق‌تر و شهود معنوی به کار می‌رود.

3. چشم در علم: چشم‌ها دارای ساختار پیچیده‌ای هستند. آنها شامل اجزایی مانند قرنیه، عدسی، شبکیه و عصب بینایی هستند. هر یک از این اجزا نقش خاصی در فرآیند بینایی ایفا می‌کنند. به عنوان مثال، قرنیه نور را به داخل چشم می‌شکافد و عدسی آن را بر روی شبکیه متمرکز می‌کند.

نکات جالب

1. تنوع چشم‌ها: رنگ چشم‌ها می‌تواند متنوع باشد. رنگ‌هایی مانند قهوه‌ای، آبی، سبز و خاکستری در انسان‌ها رایج هستند. این تنوع به دلیل وجود ملانین در عنبیه چشم و وراثت است.

2. چشم‌های حیوانات: بسیاری از حیوانات چشم‌هایی با ساختار و عملکرد متفاوت دارند. به عنوان مثال، برخی از پرندگان می‌توانند نور فرابنفش را ببینند، در حالی که سگ‌ها و گربه‌ها در شب دید بهتری دارند.

3. بیماری‌های چشمی: چشم‌ها می‌توانند تحت تأثیر بیماری‌های مختلفی قرار گیرند. از جمله این بیماری‌ها می‌توان به آب مروارید، گلوکوم و دژنراسیون ماکولا اشاره کرد که می‌توانند به شدت بر کیفیت بینایی تأثیر بگذارند.

4. چشم و ارتباطات غیرکلامی: چشم‌ها نقش مهمی در ارتباطات غیرکلامی دارند. برقراری تماس چشمی می‌تواند نشان‌دهنده اعتماد، علاقه و توجه باشد. در مقابل، عدم تماس چشمی ممکن است احساس نارضایتی یا عدم علاقه را منتقل کند.

ارجاع به لغت eye

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «eye» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/eye

لغات نزدیک eye

پیشنهاد بهبود معانی