آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۰ دی ۱۴۰۳

    Eye

    aɪ aɪ

    گذشته‌ی ساده:

    eyed

    شکل سوم:

    eyed

    سوم‌شخص مفرد:

    eyes

    وجه وصفی حال:

    eyeing

    شکل جمع:

    eyes

    معنی eye | جمله با eye

    noun countable A1

    کالبدشناسی چشم، دیده، بصر

    eye, چشم، دیده، بصر
    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کالبدشناسی

    مشاهده

    He opened his eyes.

    او چشمان خود را باز کرد.

    What color are your eyes?

    چشم‌های شما چه رنگی است؟

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    I have blue eyes.

    چشم‌های من آبی است.

    noun countable

    گیاه‌شناسی گره (روی سیب‌زمینی)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی گیاه‌شناسی

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس

    As I dug up the potato, I noticed the eyes starting to sprout.

    وقتی سیب‌زمینی را از خاک درآوردم، متوجه شدم گره‌ها شروع به جوانه زدن کرده‌اند.

    The potato had several eyes, indicating that it was ready to be planted.

    سیب‌زمینی چندین گره داشت که نشان می‌داد آماده‌ی کاشت است.

    noun countable

    سوراخ (سوزن)

    eye, سوراخ (سوزن)

    The eye of the needle was too small for the thick thread.

    سوراخ سوزن برای آن نخ ضخیم خیلی کوچک بود.

    Without good light, it can be hard to see the eye of the needle.

    بدون نور خوب، دیدن سوراخ سوزن دشوار است.

    verb - transitive

    نگاه کردن، ورانداز کردن، نگریستن، نظر افکندن، چشم انداختن

    The natives kept eyeing us.

    بومی‌ها مرتب به ما نگاه می‌کردند.

    The detective eyed them suspiciously.

    کارآگاه با سوء ظن به آن‌ها نگریست.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    After greetings, he eyed the letter the lass had brought.

    پس از سلام و احوال‌پرسی به نامه‌ای که دخترک آورده بود، نظر افکند.

    noun

    بینایی

    I couldn't believe my eyes when I saw the breathtaking view of the majestic mountains.

    با دیدن منظره‌ی خیره‌کننده‌ی کوه‌های باشکوه نمی‌توانستم بینایی‌ام را باور کنم.

    The hawk's eye allowed it to spot its prey from a great distance.

    بینایی شاهین به او این امکان را می‌داد که طعمه‌اش را از فاصله‌ی دور تشخیص دهد.

    noun

    نگاه، نظر

    The crowd's eyes followed the ball.

    نگاه‌های جمعیت توپ را دنبال می‌کرد.

    The couple locked eyes across the crowded room.

    نظر این زوج در اتاق شلوغ به هم قفل شد.

    noun

    توجه

    It caught my eye.

    توجه مرا جلب کرد.

    The detective had his eye on the suspect for weeks.

    توجه کارآگاه هفته‌ها معطوف مظنون بود.

    noun

    (از) دیدگاه، (از) نظر (قانون و بیننده و غیره) (معمولاً به‌صورت جمع می‌آید)

    in the eyes of the law

    از دیدگاه قانون

    I believe that beauty is in the eye of the beholder.

    معتقدم زیبایی در چشم بیننده است (زیبایی بستگی به سلیقه دارد).

    noun

    جانورشناسی خال (روی پرهای دم طاووس)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی جانورشناسی

    مشاهده

    Each eye on the peacock's tail was a unique work of art.

    هر خال روی دم طاووس اثر هنری منحصر‌به‌فردی بود.

    She admired the peacock's eyes.

    خال‌های طاووس را تحسین کرد.

    noun countable

    حلقه، مادگی (روی قزن‌قفلی و غیره)

    The fisherman carefully tied an eye to his fishing line

    ماهیگیر با دقت حلقه را به نخ ماهیگیری‌اش بست.

    The tailor sewed an eye onto the garment.

    خیاط مادگی را به لباس دوخت.

    noun

    آب‌و‌هوا چشم، مرکز (طوفان)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی آب‌و‌هوا

    مشاهده

    Scientists studied the eye of the cyclone to better understand its structure and behavior.

    دانشمندان چشم طوفان را برای درک بهتر ساختار و رفتار آن مطالعه کردند.

    A satellite image showed the eye of the typhoon.

    تصویر ماهواره‌ای مرکز طوفان را نشان داد.

    noun countable

    گیاه‌شناسی وسط، مرکز (گل) (به‌ویژه زمانی که رنگ یا علامت متفاوت داشته باشد)

    The eye of the daisy was a rich yellow.

    وسط مینای چمنی زرد پررنگ بود.

    The eye of the petunia had a purple hue.

    مرکز گل اطلسی به رنگ ارغوانی بود.

    noun

    گرده (گوشت)

    The butcher carefully sliced the eye.

    قصاب با دقت گرده را ورقه‌ورقه کرد.

    The chef marinated the eye of beef.

    سرآشپز گرده‌ی گوشت گاو را مرینیت کرد.

    noun countable

    هر چیز چشم‌مانند، چشمی

    A magic eye opens and closes the door.

    یک چشم الکتریکی در را باز و بسته می‌کند.

    The camera has a high-quality eye for capturing detailed images.

    این دوربین دارای چشمی‌ای باکیفیت برای ثبت تصاویر باجزئیات است.

    noun

    مجازی مرکز، نقطه‌ی کانونی

    The company's new product quickly became the eye of attention in the market.

    محصول جدید این شرکت به‌سرعت به مرکز توجه بازار تبدیل شد.

    the eye of the debate

    نقطه‌ی کانونی مباحثه

    verb - intransitive

    قدیمی به نظر رسیدن، به نظر آمدن

    The situation eyed to be getting worse.

    به نظر می‌رسید وضعیت بدتر می‌شود.

    She eyes tired.

    به نظر می‌آید خسته است.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد eye

    1. noun judgment, opinion
      Synonyms:
      feeling view opinion belief mind perception sentiment conviction taste viewpoint point of view recognition appreciation discrimination discernment scrutiny surveillance watch eagle eye persuasion tab
    1. noun optical organ of an animate being
      Synonyms:
      eyeball optic oculus peeper ocular lamp headlight blinder baby blue pie
    1. verb gaze at, scrutinize
      Synonyms:
      look at watch view see regard glance at scan check out take a look observe inspect study examine scrutinize consider contemplate survey stare at size up eyeball have a look take in give the eye ogle gape rubberneck leer keep eagle eye on peruse
      Antonyms:
      look away

    Collocations

    eyes right (or left)

    (ارتش) نظر به راست (یا به چپ)

    have an eye for

    صاحب‌نظر بودن، سعه‌ی نظر داشتن، خبره بودن

    eye bath

    چشم شویه

    as far as the eye can reach

    تا آنجا که چشم کار می‌کند

    keep a wary eye on (something)

    با احتیاط (چیزی را) پاییدن، دقیقاً مواظب بودن

    Idioms

    all eyes

    بسیار متوجه، چهارچشمی

    an eye for an eye

    معامله‌ی به‌مثل، تلافی

    catch one's eye

    توجه کسی را جلب کردن

    feast one's eyes on

    چشم چرانی کردن، با تحسین نگاه کردن

    give someone the eye

    (امریکا - عامیانه) با چشم علامت دادن، با چشم دعوت کردن

    Idioms بیشتر

    have an eye for

    صاحب‌نظر بودن، سعه‌ی نظر داشتن، خبره بودن

    have an eye to

    پاییدن، مواظب بودن، توجه کردن از

    have eyes for

    (عامیانه) علاقه‌مند بودن، (بسیار) خواستن، طالب بودن

    in a pig's eye

    (عامیانه) هرگز، ابداً، تو بمیری

    in the eye of the wind

    (ناوبری) در جهت مخالف باد

    in the public eye

    1- در نظر همگان، در ملاء عام 2- مشهور، شناخته، اجتماعی

    keep an eye on

    مواظبت کردن از، پاییدن

    keep an eye out for

    چشم به راه بودن، (از دور) پاییدن

    keep one's eye open (or peeled)

    هشیار بودن، مواظب بودن

    lay (or set) eyes on

    دیدن، نظر افکندن

    make eyes at

    نگاه عاشقانه یا دعوت آمیز کردن به

    open one's eyes

    حواس خود را جمع کردن، ارشاد کردن یا شدن، چشم و گوش کسی را باز کردن

    1- موجب شگفتی کسی شدن 2- از خواب غفلت بیدار کردن، چشم و گوش کسی را باز کردن

    run one's eyes over

    اجمالاً نظر کردن، مرور تند کردن، تند خواندن

    see eye to eye

    کاملاً در توافق بودن، هم‌عقیده بودن، توافق داشتن

    see with half an eye

    به‌آسانی یادگرفتن، مثل فوت آب بلد بودن

    shut one's eyes to

    از نگاه کردن به چیزی یا فکر کردن درباره‌ی آن خودداری کردن، چشم بر بستن

    the eyes are bigger than the stomach

    آرزوهای انسان همیشه بیش از نیاز واقعی اوست

    the eyes are the mirrors of the soul (or mind)

    چشم دریچه‌ی روح (یا اندیشه) است

    with an eye to

    به منظور، با توجه به، با در نظر گرفتن

    in the teeth of the wind (or in the wind's eye)

    درست در جهت مخالف باد

    apple of one's eye

    نور چشم، بسیار عزیز، (چیزی یا شخصی) عزیز و گران‌بها

    we see eye to eye

    کاملاً در توافق بودن. هم‌عقیده بودن. هم‌نظر بودن. تفاهم داشتن.

    not bat an eye (or eyelash)

    (عامیانه) تعجب خود را نشان ندادن

    beam in one's own eye

    خاشاک در چشم، ندیدن عیوب خود و ذکر عیوب کوچک‌تر دیگران

    beauty is in the eye of the beholder

    زیبایی بستگی به سلیقه دارد، علف باید به دهن بزی مزه کند

    magic eye

    چشم الکترونیکی

    in the blink of an eye

    در یک چشم‌به‌هم‌زدن، مثل برق و باد، خیلی سریع

    give (someone) the evil eye

    چشم بد زدن (به)، چشم زدن

    there is more to it than meets the eye

    از آنچه در ظاهر به نظر می‌رسد بیشتر است، باطن امر پردامنه‌تر از ظاهر آن است

    a bird's eye view

    نظر کلی، دید اجمالی

    keep a weather eye open

    (عامیانه) برای احتراز از خطر و غیره هشیار بودن، مواظب اوضاع بودن

    سوال‌های رایج eye

    معنی eye به فارسی چی میشه؟

    کلمه "eye" در زبان انگلیسی به معنای "چشم" است و به عنوان یکی از اجزای مهم بدن انسان و بسیاری از موجودات زنده شناخته می‌شود. چشم‌ها به ما این امکان را می‌دهند که جهان را ببینیم و اطلاعات بصری را پردازش کنیم. در ادامه به معانی، توضیحات و نکات جالب درباره چشم (eye) می‌پردازیم.

    معانی و توضیحات

    1. چشم (Eye): اصلی‌ترین معنی این کلمه، عضوی است که وظیفه بینایی را بر عهده دارد. چشم‌ها نور را دریافت و به سیگنال‌های الکتریکی تبدیل می‌کنند که به مغز ارسال می‌شود. مغز این سیگنال‌ها را پردازش کرده و تصویر را تشکیل می‌دهد.

    2. چشم در فرهنگ‌ها: چشم‌ها در بسیاری از فرهنگ‌ها و ادبیات به عنوان نماد آگاهی، دانایی و بینش شناخته می‌شوند. به عنوان مثال، در برخی از فرهنگ‌ها، "چشم سوم" به معنای درک عمیق‌تر و شهود معنوی به کار می‌رود.

    3. چشم در علم: چشم‌ها دارای ساختار پیچیده‌ای هستند. آنها شامل اجزایی مانند قرنیه، عدسی، شبکیه و عصب بینایی هستند. هر یک از این اجزا نقش خاصی در فرآیند بینایی ایفا می‌کنند. به عنوان مثال، قرنیه نور را به داخل چشم می‌شکافد و عدسی آن را بر روی شبکیه متمرکز می‌کند.

    نکات جالب

    1. تنوع چشم‌ها: رنگ چشم‌ها می‌تواند متنوع باشد. رنگ‌هایی مانند قهوه‌ای، آبی، سبز و خاکستری در انسان‌ها رایج هستند. این تنوع به دلیل وجود ملانین در عنبیه چشم و وراثت است.

    2. چشم‌های حیوانات: بسیاری از حیوانات چشم‌هایی با ساختار و عملکرد متفاوت دارند. به عنوان مثال، برخی از پرندگان می‌توانند نور فرابنفش را ببینند، در حالی که سگ‌ها و گربه‌ها در شب دید بهتری دارند.

    3. بیماری‌های چشمی: چشم‌ها می‌توانند تحت تأثیر بیماری‌های مختلفی قرار گیرند. از جمله این بیماری‌ها می‌توان به آب مروارید، گلوکوم و دژنراسیون ماکولا اشاره کرد که می‌توانند به شدت بر کیفیت بینایی تأثیر بگذارند.

    4. چشم و ارتباطات غیرکلامی: چشم‌ها نقش مهمی در ارتباطات غیرکلامی دارند. برقراری تماس چشمی می‌تواند نشان‌دهنده اعتماد، علاقه و توجه باشد. در مقابل، عدم تماس چشمی ممکن است احساس نارضایتی یا عدم علاقه را منتقل کند.

    گذشته‌ی ساده eye چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده eye در زبان انگلیسی eyed است.

    شکل سوم eye چی میشه؟

    شکل سوم eye در زبان انگلیسی eyed است.

    شکل جمع eye چی میشه؟

    شکل جمع eye در زبان انگلیسی eyes است.

    وجه وصفی حال eye چی میشه؟

    وجه وصفی حال eye در زبان انگلیسی eyeing است.

    سوم‌شخص مفرد eye چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد eye در زبان انگلیسی eyes است.

    ارجاع به لغت eye

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «eye» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/eye

    لغات نزدیک eye

    • - exuviate
    • - eyas
    • - eye
    • - eye bath
    • - eye bolt
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    self-determination seldom solidarity same here spectral splentic stand the test of time start from scratch bus start over strongly recommend subconsciously arrange cognation piccalilli عدلیه تفاصیل مبادی آداب پیراهن پرنده پا بلوط بازو آشغال ماهی شمشیری ماهی هادوک ماهی کف‌زی ماهی اسنپر ماهی سی بس ماهی فرشته‌ای
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.