با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Observe

əbˈzɜrːv əbˈzɜːv
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    observed
  • شکل سوم:

    observed
  • سوم‌شخص مفرد:

    observes
  • وجه وصفی حال:

    observing

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B2
مشاهده کردن، ملاحظه کردن، دیدن، گفتن، مراعات کردن، (قانون یا وظیفه یا سنت و غیره) رعایت کردن، پیروی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- A good citizen observes laws.
- شهروند خوب قوانین را رعایت می‌کند.
- observing common decencies
- مراعات اصول و نزاکت‌های معمول
verb - transitive
برپاداشتن (جشن و غیره)
- We always observed birthdays.
- ما همیشه زادروزها را جشن می‌گرفتیم.
verb - transitive
مورد مطالعه‌ی علمی قرار دادن، پژوهیدن، (پس از پژوهش) به نتیجه رسیدن، نتیجه‌گیری کردن، برنگری کردن
- For years he has been observing ant colonies.
- سال‌ها است که درباره‌ی دسته‌های مورچه پژوهش می‌کند.
verb - intransitive
متوجه شدن، مورد مداقه قرار دادن، تحت توجه قرار دادن، عنایت کردن
- I have observed that foreign students tend to isolate themselves.
- متوجه شده‌ام که شاگردان برون‌مرزی به انزوا گرایش دارند.
verb - intransitive
اظهار کردن، اظهار نظر کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد observe

  1. verb see, notice
    Synonyms: beam, behold, catch, contemplate, detect, dig, discern, discover, distinguish, eagle-eye, espy, examine, eyeball, flash, get a load of, get an eyeful of, inspect, keep one’s eye on, lamp, look at, make out, mark, mind, monitor, note, pay attention to, perceive, pick up on, read, recognize, regard, scrutinize, spot, spy, study, survey, take in, view, watch, witness
    Antonyms: ignore, miss, overlook
  2. verb comment, remark
    Synonyms: animadvert, commentate, declare, mention, mouth off, note, opine, say, state, wisecrack
    Antonyms: be quiet, forget
  3. verb celebrate, commemorate
    Synonyms: dedicate, hold, honor, keep, remember, respect, revere, reverence, solemnize, venerate
    Antonyms: forget, miss
  4. verb abide by, obey
    Synonyms: adhere, adopt, comply, comply with, conform, follow, fulfill, heed, honor, keep, mind, perform, respect
    Antonyms: break, violate

ارجاع به لغت observe

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «observe» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/observe

لغات نزدیک observe

پیشنهاد بهبود معانی