آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۳ خرداد ۱۴۰۴

    Observe

    əbˈzɜrːv əbˈzɜːv

    گذشته‌ی ساده:

    observed

    شکل سوم:

    observed

    سوم‌شخص مفرد:

    observes

    وجه وصفی حال:

    observing

    معنی observe | جمله با observe

    verb - transitive formal B2

    مشاهده کردن، زیرنظر گرفتن، مطالعه کردن، بررسی کردن (با مشاهده)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    For years he has been observing ant colonies.

    سال‌ها است که درباره‌ی دسته‌های مورچه پژوهش می‌کند.

    We observed a noticeable change in the weather patterns over several months.

    ما طی چند ماه تغییر قابل‌توجهی را در الگوهای آب‌وهوایی مشاهده کردیم.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Children learn by observing the behavior of adults.

    کودکان با زیرنظر گرفتن رفتار بزرگترها یاد می‌گیرند.

    verb - transitive formal C1

    متوجه شدن، دیدن، تشخیص دادن، به چشم خوردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    I have observed that foreign students tend to isolate themselves.

    متوجه شده‌ام که شاگردان برون‌مرزی به انزوا گرایش دارند.

    She observed a strange light in the sky.

    او نور عجیبی در آسمان دید.

    verb - transitive formal

    اظهار کردن، بیان کردن، گفتن، متذکر شدن

    "This painting is quite unique," the critic observed.

    منتقد گفت: «این نقاشی واقعاً منحصربه‌فرد است».

    In passing, she mentioned that the weather was getting colder.

    او به‌طور گذرا اشاره کرد که هوا درحال سرد شدن است.

    verb - transitive formal C2

    برپاداشتن، به جا آوردن، اطاعت کردن، پیروی کردن، رعایت کردن، عمل کردن

    A good citizen observes laws.

    شهروند خوب قوانین را رعایت می‌کند.

    Despite modern changes, the community continues to respect ancient rituals.

    باوجود تغییرات مدرن، جامعه همچنان آداب و رسوم باستانی را به جا می‌آورد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    We always observed birthdays.

    ما همیشه زادروزها را جشن می‌گرفتیم.

    observing common decencies

    مراعات اصول و نزاکت‌های معمول

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد observe

    1. verb see, notice
      Synonyms:
      notice watch view spot note detect recognize discern examine inspect study survey behold distinguish perceive discover find catch mark mind monitor look at regard scrutinize take in spy espy make out read get a load of get an eyeful of keep one’s eye on lamp eyeball eagle-eye dig flash beam contemplate witness pay attention to pick up on
      Antonyms:
      miss ignore overlook
    1. verb comment, remark
      Synonyms:
      say state mention note declare remark opine mouth off wisecrack animadvert
      Antonyms:
      be quiet forget
    1. verb celebrate, commemorate
      Synonyms:
      remember honor respect keep hold dedicate commemorate venerate revere reverence solemnize
      Antonyms:
      forget miss
    1. verb abide by, obey
      Synonyms:
      follow obey comply with respect mind keep adhere conform fulfill perform comply adopt heed honor
      Antonyms:
      break violate

    Collocations

    observe the law

    رعایت قانون

    observe a festival

    جشن/فستیوال را برگزار کردن/به جا آوردن (بیشتر برای جشن‌های مذهبی یا سنتی)

    لغات هم‌خانواده observe

    • noun
      observation, observer, observance, observatory
    • adjective
      observant, observable
    • verb - transitive
      observe
    • adverb
      observantly

    سوال‌های رایج observe

    گذشته‌ی ساده observe چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده observe در زبان انگلیسی observed است.

    شکل سوم observe چی میشه؟

    شکل سوم observe در زبان انگلیسی observed است.

    وجه وصفی حال observe چی میشه؟

    وجه وصفی حال observe در زبان انگلیسی observing است.

    سوم‌شخص مفرد observe چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد observe در زبان انگلیسی observes است.

    ارجاع به لغت observe

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «observe» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/observe

    لغات نزدیک observe

    • - observational
    • - observatory
    • - observe
    • - observe a festival
    • - observe the law
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    oleate safecracker fluffy gutter press dislikable by default misogynistic miss the boat moisturize molasses monetary monetization moon over more or less motherless مبدأ غلط منشا گذاشتن سطل خوراک خوراکی بشقاب صبر صبور گزند دنبال کردن منظور مغازه صبح
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.