آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۸ بهمن ۱۴۰۳

    Mind

    maɪnd maɪnd

    گذشته‌ی ساده:

    minded

    شکل سوم:

    minded

    سوم‌شخص مفرد:

    minds

    وجه وصفی حال:

    minding

    شکل جمع:

    minds

    معنی mind | جمله با mind

    noun countable B1

    ذهن، مغز، هوش، عقل، فکر، ضمیر

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    How does the human mind work?

    ذهن انسان چگونه کار می‌کند؟

    Strange ideas came to my mind.

    اندیشه‌های عجیب‌وغریبی به مغزم خطور کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    These days he has a lot on his mind.

    این روزها فکرش بسیار مشغول است.

    I can't read his mind.

    افکار او را نمی توانم بخوانم.

    I don't have the mind for mathematics.

    من هوش ریاضیات را ندارم.

    the unconscious mind

    ضمیر ناخودآگاه

    the artistic mind

    طرز فکر هنری

    the reactionary mind

    فکر ارتجاعی

    her inquisitive mind

    فکر کنجکاوانه‌ی او

    noun countable

    نظر، عقیده، خواسته

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری

    A fool reveals all his mind.

    احمق همه‌ی اندیشه‌های خود را بروز می‌دهد.

    To my mind any kind of torture is wrong.

    به عقیده‌ی من هرگونه شکنجه غلط است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Speak your mind.

    نظرت را بگو.

    noun countable

    انسان باهوش، فرد خردمند

    They are the great minds of our century.

    آن‌ها انسان‌های باهوش و بزرگ قرن ما هستند.

    The conference attracted some of the brightest minds in technology.

    این کنفرانس برخی از درخشان‌ترین خردمندان فناوری را به خود جلب کرد.

    verb - intransitive verb - transitive A2

    اذیت کردن (شدن)، مهم بودن، مشکل داشتن (در جملات سوالی و منفی)

    Do you mind if I open the window?

    مشکلی ندارید اگر پنجره‌ها را باز کنم؟

    She doesn’t mind waiting for a few minutes.

    برایش مهم نیست اگر چند دقیقه منتظر باشد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    I don't mind the cold weather.

    هوای سرد اذیتم نمی‌کند.

    verb - intransitive B1

    انگلیسی بریتانیایی مورد توجه قرار دادن، به چیزی حواس دادن

    Mind the orders that are given.

    به دستوراتی که داده می‌شود توجه کنید.

    Mind the puddle as you walk by.

    در هنگام قدم زدن حواست به گودال باشد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Mind the steps!

    حواست به پله‌ها باشه!

    verb - transitive

    قدیمی مراقب بودن، مواظبت کردن

    Mind the baby while I am cooking.

    تا دارم آشپزی می کنم از بچه مواظبت کن.

    Who minds the shop while you go home for lunch?

    وقتی برای ناهار به خانه می‌روی چه کسی مراقب مغازه است؟

    verb - transitive

    اطاعت کردن، مطیع بودن، فرمانبری کردن

    This dog minds well.

    این سگ خوب فرمانبری می‌کند.

    Mind your mother!

    از مادرت اطاعت کن!

    verb - transitive

    یادآوری کردن، تذکر دادن

    to bring to mind a story

    داستانی را به‌دلیل آوردن

    His name has slipped my mind.

    نامش از یادم رفته است.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد mind

    1. noun intelligence
      Synonyms:
      brain intellect reason understanding wisdom brains genius faculty capacity judgment sense thought power head imagination ingenuity talent intellectual perception consciousness observation attention function mentality spirit soul psyche reasoning ratiocination conception cognizance lucidity sanity soundness creativity instinct intuition apperception percipience regard thinker intellectuality marbles
      Antonyms:
      body physicality corporeality
    1. noun memory
      Synonyms:
      recollection remembrance notice observation note mark regard attention cognizance concentration thinking thoughts head remark observance subconscious
      Antonyms:
      amnesia
    1. noun inclination, tendency; belief
      Synonyms:
      feeling belief opinion view attitude tendency disposition judgment conviction notion fancy desire intention purpose will wish impulse leaning liking urge temperament mood humor eye outlook point of view sentiment persuasion thoughts determination way of thinking tone vein bent strain
      Antonyms:
      disinclination disbelief
    1. verb be bothered; care
      Synonyms:
      dislike object disapprove complain resent take offense be opposed deplore be affronted look askance at
    1. verb comply, obey
      Synonyms:
      follow obey respect observe listen regard heed adhere to keep attend notice note mark pay attention take heed watch do as told follow orders behave
      Antonyms:
      disregard disobey ignore
    1. verb attend, tend
      Synonyms:
      watch see observe note notice mind the store look behold regard perceive mark listen up give heed to keep an eye on care for tend guard ensure make certain discipline have charge of oversee supervise govern ride herd on baby-sit sit superintend be attentive
      Antonyms:
      ignore neglect
    1. verb be careful
      Synonyms:
      take care watch out be cautious be on guard watch be wary mind one’s p’s and q’s watch one’s step have a care be concerned be solicitous tend trouble toe the line
    1. verb remember
      Synonyms:
      recall recollect remind retain reminisce bring to mind cite bethink
      Antonyms:
      forget

    Collocations

    call to mind

    1- یادآور بودن، به‌یاد‌انداختن 2- به‌یادآوردن، به‌خاطر آوردن

    divine mind

    (فرقه‌ی علوم مسیحی) خداوند

    Idioms

    bear (or keep) in mind

    به یاد داشتن، به‌خاطر سپردن، مدنظر داشتن

    be in one's right mind

    (دیوانه نبودن) عاقل بودن، دارای عقل سلیم بودن، درست فکرکردن

    be of one mind

    هم‌عقیده بودن، متوافق بودن

    be of two minds

    دو دل بودن، مردد بودن، مصمم نبودن

    change one's mind

    نظر یا خواسته یا اندیشه یا عقیده‌ی خود را عوض کردن، تصمیم خود را عوض کردن

    Idioms بیشتر

    give someone a piece of one's mind

    کسی را به‌شدت انتقاد یا سرزنش کردن

    have a (good) mind to

    بسیار متمایل بودن به

    have half a mind to

    کمی تمایل داشتن به، نسبتاً متمایل بودن به

    have in mind

    1- به‌یادداشتن، به‌خاطر داشتن 2- در فکر (چیزی یا کسی) بودن 3- درصدد بودن

    in two minds

    دودل، مردد، در تردید

    know one's own mind

    (افکار و امیال) خود را شناختن، آگاهانه انجام دادن

    make up one's mind

    تصمیم گرفتن، به نظر قطعی رسیدن

    meeting of the minds

    توافق، هم‌فکری

    never mind

    اهمیتی ندارد، چیزی نیست، حرفش را نزن، عیبی ندارد، اشکالی ندارد، بی‌خیال، ولش کن، مهم نیست

    on one's mind

    در اندیشه، نگران

    out of one's mind

    1- دیوانه، روانی 2- (از شدت نگرانی یا غصه و غیره) بی‌حواس

    put in mind

    یادآور شدن یا بودن، به فکر (چیزی) انداختن

    set one's mind on

    به صرافت کاری افتادن، تصمیم (به کاری) گرفتن

    take one's mind off (of something)

    درباره‌ی (چیزی) زیاده فکر نکردن، فکر خود را به چیز دیگری معطوف کردن

    to one's mind

    به عقیده‌ی کسی، به نظر کسی

    لغات هم‌خانواده mind

    • noun
      mind, minder, reminder
    • adjective
      mindless, minded, mindful
    • verb - transitive
      mind, remind
    • adverb
      mindlessly

    سوال‌های رایج mind

    گذشته‌ی ساده mind چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده mind در زبان انگلیسی minded است.

    شکل سوم mind چی میشه؟

    شکل سوم mind در زبان انگلیسی minded است.

    شکل جمع mind چی میشه؟

    شکل جمع mind در زبان انگلیسی minds است.

    وجه وصفی حال mind چی میشه؟

    وجه وصفی حال mind در زبان انگلیسی minding است.

    سوم‌شخص مفرد mind چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد mind در زبان انگلیسی minds است.

    ارجاع به لغت mind

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «mind» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mind

    لغات نزدیک mind

    • - mincing
    • - mincingly
    • - mind
    • - mind (or watch) one's p's and g's
    • - mind goes blank
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    eventually everlasting every one every other day exchange student exercise authority let go horny matcha pollen ghee tick off sine Ju quartz سبیل زن‌ذلیل ستبر سترگ سجود اتراق کردن اولویت بالاخره محابا پلمب پلمب کردن افتادن انداختن تزیین کردن وهله
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.