گذشتهی ساده:
mindedشکل سوم:
mindedسومشخص مفرد:
mindsوجه وصفی حال:
mindingشکل جمع:
mindsتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
1- یادآور بودن، بهیادانداختن 2- بهیادآوردن، بهخاطر آوردن
(فرقهی علوم مسیحی) خداوند
به یاد داشتن، بهخاطر سپردن، مدنظر داشتن
(دیوانه نبودن) عاقل بودن، دارای عقل سلیم بودن، درست فکرکردن
همعقیده بودن، متوافق بودن
دو دل بودن، مردد بودن، مصمم نبودن
نظر یا خواسته یا اندیشه یا عقیدهی خود را عوض کردن، تصمیم خود را عوض کردن
give someone a piece of one's mind
کسی را بهشدت انتقاد یا سرزنش کردن
بسیار متمایل بودن به
کمی تمایل داشتن به، نسبتاً متمایل بودن به
1- بهیادداشتن، بهخاطر داشتن 2- در فکر (چیزی یا کسی) بودن 3- درصدد بودن
دودل، مردد، در تردید
(افکار و امیال) خود را شناختن، آگاهانه انجام دادن
تصمیم گرفتن، به نظر قطعی رسیدن
توافق، همفکری
اهمیتی ندارد، چیزی نیست، حرفش را نزن
در اندیشه، نگران
1- دیوانه، روانی 2- (از شدت نگرانی یا غصه و غیره) بیحواس
یادآور شدن یا بودن، به فکر (چیزی) انداختن
به صرافت کاری افتادن، تصمیم (به کاری) گرفتن
take one's mind off (of something)
دربارهی (چیزی) زیاده فکر نکردن، فکر خود را به چیز دیگری معطوف کردن
به عقیدهی کسی، به نظر کسی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «mind» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mind