آگاهانه، متوجه، اندیشناک، متفکر، بافکر
He took a mindful approach to his diet, being careful to include a balanced mix of nutrients.
او رویکردی آگاهانه به رژیم غذایی خود داشت و مراقب بود ترکیب متعادلی از مواد مغذی را در خود جای دهد.
The driver was mindful of the pedestrians crossing the street.
راننده متوجه عابران پیادهای که از خیابان عبور میکردند بود.
مواظب، هشیار، آگاه، مراقب، در فکر
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I am mindful of what you said.
چیزهایی را که گفتید مراقبم.
We are also mindful of their needs.
ما در فکر احتیاجات آنها نیز هستیم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «mindful» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mindful