با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Mindful

ˈmaɪndfl ˈmaɪndfl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective formal
آگاهانه، متوجه، اندیشناک، متفکر، بافکر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- He took a mindful approach to his diet, being careful to include a balanced mix of nutrients.
- او رویکردی آگاهانه به رژیم غذایی خود داشت و مراقب بود ترکیب متعادلی از مواد مغذی را در خود جای دهد.
- The driver was mindful of the pedestrians crossing the street.
- راننده متوجه عابران پیاده‌ای که از خیابان عبور می‌کردند بود.
adjective
مواظب، هشیار، آگاه، مراقب، در فکر
- I am mindful of what you said.
- چیزهایی را که گفتید مراقبم.
- We are also mindful of their needs.
- ما در فکر احتیاجات آن‌ها نیز هستیم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mindful

  1. adjective attentive, aware
    Synonyms: alert, alive to, apprehensive, au courant, be up on, cagey, careful, cautious, chary, cognizant, conscientious, conscious, conversant, heedful, in the know, know all the answers, knowing, know ins and outs, knowledgeable, observant, observative, observing, on one’s toes, on the ball, on the job, on to, plugged in, regardful, respectful, sensible, solicitous, thoughtful, tuned in, vigilant, wary, watchful, with eyes peeled
    Antonyms: absent-minded, careless, heedless, inattentive, unaware

لغات هم‌خانواده mindful

ارجاع به لغت mindful

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mindful» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mindful

لغات نزدیک mindful

پیشنهاد بهبود معانی