امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Aware

əˈwer əˈweə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more aware
  • صفت عالی:

    most aware

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
آگاه، باخبر، بااطلاع، ملتفت، مواظب، مراقب، واقف

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- to be aware of a fact
- به واقعیتی آگاه بودن
- He was so drunk that he wasn't aware of where he was.
- آن‌قدر مست بود که نمی‌دانست کجاست.
- the students' political awareness
- آگاهی سیاسی دانشجویان
- as far as I am aware
- تا آنجایی‌ که من اطلاع دارم
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد aware

  1. adjective knowledgeable
    Synonyms: acquainted, alert, alive, appraised, appreciative, apprehensive, apprised, attentive, au courant, awake, cognizant, conscious, cool, enlightened, familiar, go-go, groovy, grounded, heedful, hip, informed, in the know, in the picture, into, know-how, knowing, know the score, know what’s what, latched on, mindful, on the beam, on to, perceptive, plugged in, receptive, savvy, sensible, sentient, sharp, tuned in, up on, wise, wised up, wise to, with it
    Antonyms: ignorant, insensitive, unaware, unconscious

لغات هم‌خانواده aware

ارجاع به لغت aware

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «aware» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/aware

لغات نزدیک aware

پیشنهاد بهبود معانی