صفت تفضیلی:
more unconsciousصفت عالی:
most unconsciousغش کرده، ناخودآگاه، از خودبیخود، بیخبر، عاری از هوش، نابهخود، ضمیر ناخودآگاه، ضمیر نابهخود
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The patient became unconscious.
بیمار از هوش رفت.
unconscious from a blow to the head
بیهوش در اثر ضربه به سر
He was unconscious of his mistake.
از اشتباه خودش بیخبر بود.
an unconscious habit
عادت ناخودآگاه
unconscious conflict
تعارض ناخودآگاه
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «unconscious» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/unconscious