صفت تفضیلی:
more inertصفت عالی:
most inertناکار، فاقد نیروی جنبش، بیروح، بیجان، ساکن، راکد
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
inert matter
مادهی لخت (ساکن)
He lay on the bed inert as a rock.
او همچون سنگ بیحرکت در بستر خوابیده بود.
inert ammunition
(ارتش) مهمات مشقی (بدون خرج تخریب)
an inert gas
گاز بیکنش
an inert drug
داروی بیاثر
inert bureaucracy
دیوان سالاری کندکار
A politically inert citizenry.
شهروندانی که از نظر سیاسی تعصب ندارند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «inert» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/inert