صفت تفضیلی:
deaderصفت عالی:
deadestمرده، بیحس، کهنه، ترکشده، دورافتاده
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
dead or alive
مرده یا زنده
He has been dead for many years.
چندین سال است که مرده.
a dead body
جسد، لاش، بدن مرده، (حیوان) مردار
a dead plant
گیاه خشکیده
dead things like stone and brick
چیزهای بیجان مانند سنگ و آجر
a dead faint
غش مرگ مانند
a dead handshake
دست دادن از روی سردی
a dead party
مهمانی بیروح
His face turned dead white.
رنگش مثل مرده پرید (سفید شد).
This beach is quite dead in wintertime.
زمستانها در این ساحل پرندهای پر نمیزند.
His arm hung dead at his side.
دستش لمس و بیجان در یک طرف آویخته بود.
My foot has gone dead.
پایم خواب رفته است (کرخ شده است).
dead coals
زغال خاموش (که آتش مرده است)، زغال مرده
a dead volcano
آتشفشان خاموش (غیرفعال)
dead water
آب راکد
dead axel
آسهی ایستا (محوری که چرخ را مستحکم میکند؛ ولی آن را به حرکت در نمیآورد)، شغالدست
Mars is a dead planet.
کرهی مریخ عاری از حیات است.
Latin is a dead language.
لاتین یک زبان مرده است.
dead laws
قوانین منسوخ
dead soil
خاک غیرقابل کشت
dead capital
سرمایهی خوابیده
The phone went dead.
(سیم) تلفن قطع شد.
a dead wire
سیم بیبرق
a dead battery
باطری خالی، باطری تمام شده
He is dead to all reason.
اصلاً استدلال سرش نمیشود.
He was dead to the world on the bench.
روی نیمکت به خواب ژرفی فرو رفته بود.
Suddenly, the radio went dead.
ناگهان رادیو قطع شد.
The engine went dead in the middle of the highway.
در میان جاده موتور از کار افتاد.
مرده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the dead and the living
مردگان و زندگان
prayer for the dead
دعای اموات
دقیق، درست، بدون خطا
dead center
درست در مرکز
dead level
کاملاً مسطح
a dead stop
توقف کامل
dead sure
بسیار مطمئن
You are dead right.
شما کاملاً حق دارید.
dead ahead
درست، سر راست، درست سر راه
dead silence
سکوت محض
the dead of winter
وسط زمستان، شور زمستان
in the dead of night
در تاریکترین زمان شب، در وسط شب، بوق سگ
(برق) قطع شدن، (دستگاه) از کار افتادن
(عامیانه) احمق بودن
be dead set against something (or be dead against something)
کاملاً مخالف چیزی بودن
قادر به درک یا احساس چیزی نبودن
(عامیانه) کاملاً خواب، غرق خواب
هرگز (اجازه نخواهم داد)، کاملاً مخالفم
rise (or be raised) from the dead
زنده شدن یا کردن، رستاخیز کردن
عمراً کاری را انجام دادن، هیچ علاقهای نداشتن به انجام کاری، تحت هیچ شرایطی حاضر به انجام کاری نبودن، بههیچعنوان انجام ندادن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «dead» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dead