گذشتهی ساده:
deactivatedشکل سوم:
deactivatedسومشخص مفرد:
deactivatesوجه وصفی حال:
deactivatingناکنشگر کردن، ناکنشور کردن، بیاثر کردن، بیخاصیت کردن، از اثر انداختن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The time bomb was discovered and deactivated by the police.
بمب ساعتی توسط پلیس کشف و خنثی شد.
The president ordered the deactivation of two armored brigades.
رئیسجمهور دستور انحلال دو تیپ زرهی را صادر کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «deactivate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/deactivate