فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Deactivate

diːˈæktɪveɪt diːˈæktɪveɪt

گذشته‌ی ساده:

deactivated

شکل سوم:

deactivated

سوم‌شخص مفرد:

deactivates

وجه وصفی حال:

deactivating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

ناکنشگر کردن، ناکنش‌ور کردن، بی‌اثر کردن، بی‌خاصیت کردن، از اثر انداختن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

The time bomb was discovered and deactivated by the police.

بمب ساعتی توسط پلیس کشف و خنثی شد.

The president ordered the deactivation of two armored brigades.

رئیس‌جمهور دستور انحلال دو تیپ زرهی را صادر کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد deactivate

  1. verb decommission
    Synonyms:
    shut down shut off make inactive disband demilitarize

ارجاع به لغت deactivate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «deactivate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/deactivate

لغات نزدیک deactivate

پیشنهاد بهبود معانی