فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Disband

dɪsˈbænd dɪsˈbænd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    disbanded
  • شکل سوم:

    disbanded
  • سوم شخص مفرد:

    disbands
  • وجه وصفی حال:

    disbanding

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adverb
    برهم زدن، منحل کردن، متفرق کردن یا شدن
    • - The ballet group was disbanded two years ago.
    • - گروه رقصگران باله دو سال پیش منحل شد.
    • - The regiment disbanded in great disorder.
    • - لشگر با بی‌نظمی زیاد از هم پاشیده شد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد disband

  1. verb break up
    Synonyms: demobilize, destroy, disperse, dissolve, fold, scatter, separate, thin out

ارجاع به لغت disband

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «disband» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/disband

لغات نزدیک disband

پیشنهاد بهبود معانی