گذشتهی ساده:
dissolvedشکل سوم:
dissolvedسومشخص مفرد:
dissolvesوجه وصفی حال:
dissolvingغذا و آشپزی شیمی آب کردن، حل کردن، گداختن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی غذا و آشپزی
Sugar dissolves in water.
شکر در آب حل میشود.
ice cream dissolving in the sun
بستنی که در آفتاب در حال آب شدن است
The heat dissolved the candles.
حرارت شمعها را آب کرد.
A direct hit had dissolved one of the tanks.
اصابت مستقیم (گلوله) یکی از تانکها را متلاشی کرده بود.
The father dissolved in grief.
پدر غرق اندوه شد.
حقوق فسخ کردن، منحل کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی حقوق
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The committee was dissolved.
کمیته منحل شد.
to dissolve a marriage
ازدواجی را به هم زدن (فسخ کردن)
The king dissolved the parliament.
پادشاه مجلس را منحل کرد.
to dissolve a contract
قراردادی را فسخ کردن
گریه افتادن، اشک ریختن، سرشک از دیده جاری کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «dissolve» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dissolve