Unmake

ənˈmeɪk ˈʌnˈmeɪk
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

adverb
خلع مقام کردن، به‌هم زدن، خراب کردن، از خاصیت انداختن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unmake

  1. verb Deprive of certain characteristics
    Synonyms: ruin, depose, undo, exterminate
    Antonyms: make

ارجاع به لغت unmake

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unmake» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unmake

لغات نزدیک unmake

پیشنهاد بهبود معانی