با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Unmade

ˌʌnˈmeɪd ˌʌnˈmeɪd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective
    (تخت) مرتب‌نشده
    • - He collapsed on the unmade bed.
    • - روی تخت مرتب‌نشده، ولو شد.
    • - an unmade bed with tangled sheets and blankets
    • - تختی مرتب‌نشده با ملحفه‌ها و پتوهای درهم
  • adjective
    انگلیسی بریتانیایی (جاده) آسفالت‌نشده، ناهموار
    • - three miles of unmade road
    • - سه مایل جاده‌ی آسفالت‌نشده
    • - I need a 4x4 because we live at the end of an unmade road, which is otherwise inaccessible in winter.
    • - ما در انتهای یک جاده‌ی ناهموار زندگی می‌کنیم و به خودروی ۴x۴ نیاز دارم چون بدون این‌ خودرو، دسترسی به محل زندگی‌مان در زمستان غیرممکن است.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد unmade

  1. adjective Lacking orderly arrangement
    Synonyms: disheveled, messy, tousled, slept-in, unproduced
  2. verb Deprive of certain characteristics
    Synonyms: exterminated, undone, deposed, ruined
    Antonyms: made
  3. adjective (of a bed) not having the sheets and blankets set in order
    Antonyms: made

لغات هم‌خانواده unmade

ارجاع به لغت unmade

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unmade» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unmade

لغات نزدیک unmade

پیشنهاد بهبود معانی