صفت تفضیلی:
messierصفت عالی:
messiestآشفته، بههمخورده، کثیف
messy thinking
اندیشهی آشفته
A messy pen that blackened my fingers.
قلم کثیفکنندهای که انگشتانم را سیاه کرد.
a messy room
اتاق کثیف
a messy divorce
طلاق پر دردسر
a messy eater
شلخته در غذاخوردن
the messy task of feeding a baby
کار کثیفکنندهی غذادادن به نوزاد
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «messy» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/messy