صفت تفضیلی:
messierصفت عالی:
messiestنامرتب، درهمبرهم، بههمریخته، شلوغ، آشفته، کثیف
The room was messy with clothes everywhere.
اتاق شلوغ بود و لباسها همه جا پخش شده بودند.
The kitchen is messy after cooking.
بعداز آشپزی، آشپزخانه نامرتب شده است.
messy thinking
اندیشهی آشفته
a messy room
اتاق کثیف
a messy eater
شلخته در غذاخوردن
کثیفکننده، آلودهکننده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The construction work was messy and left dust everywhere.
کار ساختمانی کثیفکننده بود و همهجا گردوغبار به جا گذاشت.
Painting with young children can be a very messy activity.
نقاشی کردن با کودکان خردسال میتواند فعالیت بسیار آلودهکنندهای باشد.
the messy task of feeding a baby
کار کثیفکنندهی غذادادن به نوزاد
A messy pen that blackened my fingers
قلم کثیفکنندهای که انگشتانم را سیاه کرد
پردردسر، پیچیده، ناخوشایند، پرتنش
a messy divorce
طلاق پر دردسر
The company's finances are a messy affair.
امور مالی شرکت، مسئلهای پیچیده است.
Cleaning up after the scandal was a long and messy process.
پساز رسوایی، پاکسازی روندی طولانی و پیچیده بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «messy» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/messy