امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Unorganized

əˈnɔːrɡəˌnaɪzd əˈnɔːɡəˌnaɪzd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

adjective
نابه‌سامان، غیرمشتکل، فاقد سازمان، درهم‌و‌برهم

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unorganized

  1. adjective disorderly, disorganized
    Synonyms:
    all over the place chaotic cluttered confused dislocated disordered jumbled messed up messy mixed up scattered scrambled sloppy unarranged unkempt unsystematic untidy

ارجاع به لغت unorganized

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unorganized» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unorganized

لغات نزدیک unorganized

پیشنهاد بهبود معانی