سومشخص مفرد:
jumblesوجه وصفی حال:
jumblingدرهمبرهم، آشفته، مغشوش، بههمریخته
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
jumbled thoughts and ideas
افکار و اندیشههای آشفته
The whole schedule got jumbled as a result of the hurricane.
به خاطر طوفان کل برنامه به هم ریخت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «jumbled» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/jumbled