با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

امیر به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • فرمانروا
  • فونتیک فارسی

    amir
  • اسم
    emir, prince, chief, sheikh
    • - امیر کویت

    • - the Emir of Kuwait
    • - زنان امیر در حرم‌سرا زندگی می‌کردند.

    • - The Emir's wives lived in the harem.
  • افسر ارشد
  • فونتیک فارسی

    amir
  • اسم
    senior officer, top brass
    • - یک امیر ارتش به مدت چهار ماه گروگان گرفته شده بود

    • - A senior army officer was held hostage for four months
    • - برخی از امرای ارتش

    • - some of the senior army officers
  • نام مرد
  • فونتیک فارسی

    amir
  • اسم
    a male name, Amir
    • - امیر تیمور مرد سنگدلی بود.

    • - Amir Teymoor was a cruel man.
    • - امیر ارسلان نامدار شمشیر از غلاف درکشید.

    • - The renowned Amir Arsalan drew the sword out of the sheath.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد امیر

ارجاع به لغت امیر

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «امیر» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/امیر

پیشنهاد بهبود معانی