فرمانده به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

افسر، کسی که فرمان می‌دهد

فونتیک فارسی

farmaande
اسم
commander, leader, chief, master, commandant, captain

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

- او با قاطعیت با فرمانده خود صحبت کرد.

- He spoke to his commander in a confident manner.

- فرمانده درخواست او را رد کرد.

- The commander denied his request.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد فرمانده

ارجاع به لغت فرمانده

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «فرمانده» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/فرمانده

لغات نزدیک فرمانده

پیشنهاد بهبود معانی