فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

سالار به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

فرمانده، رئیس، سردار

فونتیک فارسی

saalaar
اسم

chief, chieftain, head, headman, commander, dean, elder, sheik

نایب‌حسین، سالار سپاه بود.

Nayeb Hossein was the head of the troops

سالار ارتش

army commander

(-سالار)، سردار، فرمانده

فونتیک فارسی

-saalaar
سازه‌ی پیوندی

leader, commander

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

دریاسالار

admiral

پدرسالار

patriarch

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد سالار

  1. مترادف:
    اسم
  1. مترادف:
    باشلیق سپهسالار سردار فرمانده
  1. مترادف:
    پیر ریش‌سفید کهنسال مسن
  1. مترادف:
    رئیس سرور شاه
  1. مترادف:
    بزرگ مهتر
  1. مترادف:
    رهبر
  1. مترادف:
    ممتاز برجسته عالی

ارجاع به لغت سالار

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «سالار» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/سالار

لغات نزدیک سالار

پیشنهاد بهبود معانی