فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

بزرگ به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

زیاد، گسترده، وسیع

فونتیک فارسی

bozorg
صفت
large, big, sizeable, huge, sizable, vast, king-size, capacious, jumbo, gigantic, mega-, macro-

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

- مسائل معمولی زندگی در یک شهر بزرگ

- the everyday problems of living in a big town

- او برای یک مؤسسه‌ی بزرگ بازرگانی کار می‌کند.

- He works for a large commercial corporation.

- او در صندلی بزرگ جلوی آتش مستقر شد.

- He installed himself in the big chair before the fire.
برجسته

فونتیک فارسی

bozorg
صفت
great, grand, august, grandiose, distinguished

- دستاوردهای بزرگ او در هنر، الهام‌بخش بسیاری از افراد شده است.

- His great achievements in art have inspired many.

- دستاوردهای بزرگ او در علم، جایزه‌ای معتبر برایش به ارمغان آورد.

- Her grand achievements in science earned her a prestigious award.
بالغ، مسن

فونتیک فارسی

bozorg
صفت
adult, senior, elder, of age, head-

- خواهر بزرگم

- my elder sister

- اعضای بزرگ خانواده در گردهمایی شرکت کردند.

- The adult members of the family attended the reunion.
در اسم بعضی از خویشاوندان

فونتیک فارسی

-bozorg
سازه‌ی پیوندی
grand, great, big, super، order

- پدربزرگ

- grandfather

- مادربزرگ

- grandmother
ابَر

فونتیک فارسی

bozorg-
سازه‌ی پیوندی
great, big, super, large, high

- بزرگ‌راه

- superhighway

- بزرگ‌منش

- high-spirited
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد بزرگ

  1. مترادف:
    ارجمند بابا خداوند خواجه رئیس سر سرپرست سرور شخیص عالیقدر کبیر کلان محتشم معظم مولا مهتر
    متضاد:
    بنده کهتر

ارجاع به لغت بزرگ

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «بزرگ» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/بزرگ

لغات نزدیک بزرگ

پیشنهاد بهبود معانی