تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
- مسائل معمولی زندگی در یک شهر بزرگ
- او برای یک مؤسسهی بزرگ بازرگانی کار میکند.
- او در صندلی بزرگ جلوی آتش مستقر شد.
- دستاوردهای بزرگ او در هنر، الهامبخش بسیاری از افراد شده است.
- دستاوردهای بزرگ او در علم، جایزهای معتبر برایش به ارمغان آورد.
- خواهر بزرگم
- اعضای بزرگ خانواده در گردهمایی شرکت کردند.
- پدربزرگ
- مادربزرگ
- بزرگراه
- بزرگمنش
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «بزرگ» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/بزرگ