فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Gild

ɡɪld ɡɪld

گذشته‌ی ساده:

gilt

شکل سوم:

gilt

سوم‌شخص مفرد:

gilds

وجه وصفی حال:

gilding

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb

زراندود کردن، مطلا کردن، تذهیب کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

the gilded dome of the shrine in Mashad

گنبد زراندود حرم در مشهد

the gilded world of Hollywood

دنیای پر زرق‌وبرق هالیوود

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد gild

  1. verb embellish, decorate
    Synonyms:
    decorate beautify ornament adorn enhance brighten enrich dress up garnish embroider deck overlay coat paint wash varnish plate whitewash grace glitter bedeck aurify aureate engild begild tinsel

ارجاع به لغت gild

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «gild» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/gild

لغات نزدیک gild

پیشنهاد بهبود معانی