امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Brighten

ˈbraɪtn ˈbraɪtn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    brightened
  • شکل سوم:

    brightened
  • سوم‌شخص مفرد:

    brightens
  • وجه وصفی حال:

    brightening

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb
روشن کردن، زرنگ کردن، درخشان شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- When I mentioned money, her face brightened.
- وقتی حرف پول را زدم قیافه‌اش شاد شد.
- These flowers will brighten up the garden.
- این گل‌ها جلوه‌ی تازه‌ای به باغچه خواهند داد.
- The situation is brightening up.
- وضع دارد امیدبخش‌تر می‌شود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد brighten

  1. verb make shine or glow
    Synonyms:
    buff up burnish clear up enliven gleam grow sunny illuminate illumine intensify kindle lighten light up polish punch up spiff up
    Antonyms:
    darken deepen dull fade
  1. verb make happy, feel better
    Synonyms:
    become cheerful buck up buoy up cheer cheer up clear up encourage enliven gladden hearten improve look up perk up
    Antonyms:
    depress upset

Phrasal verbs

  • brighten up

    (آب‌وهوا) بهتر شدن

    شاد شدن، مسرور شدن

    مطبوع کردن، دلپذیر کردن

ارجاع به لغت brighten

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «brighten» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/brighten

لغات نزدیک brighten

پیشنهاد بهبود معانی