روحیه دادن، دلگرمی دادن، دلداری دادن
The party is buoyed up by the latest opinion poll results.
نتایج آخرین نظرسنجی به جناح روحیه داده است.
I tried to buoy him up after the exam.
بعد از امتحان سعی کردم بهش دلداری بدم.
اقتصاد رشد کردن بازار، سود کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی اقتصاد
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Increased demand for computers buoyed up their profits.
تقاضای زیاد برای رایانه، سودشان را زیاد کرد.
The market was buoyed up.
بازار رشد کرده بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «buoy up» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/buoy-up