با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Buoy Up

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • phrasal verb
    روحیه دادن، دلگرمی دادن، دلداری دادن
    • - The party is buoyed up by the latest opinion poll results.
    • - نتایج آخرین نظرسنجی به جناح روحیه داده است.
    • - I tried to buoy him up after the exam.
    • - بعد از امتحان سعی کردم بهش دلداری بدم.
  • phrasal verb
    اقتصاد رشد کردن بازار، سود کردن
    • - Increased demand for computers buoyed up their profits.
    • - تقاضای زیاد برای رایانه، سودشان را زیاد کرد.
    • - The market was buoyed up.
    • - بازار رشد کرده بود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد buoy up

  1. verb make light, encourage
    Synonyms: bolster, boost, buck up, cheer, cheer up, encourage, hearten, keep afloat, lift, prop, raise, support, sustain, uphold
    Antonyms: bring down, depress

ارجاع به لغت buoy up

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «buoy up» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/buoy-up

لغات نزدیک buoy up

پیشنهاد بهبود معانی