آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۴ شهریور ۱۴۰۴

    Raise

    reɪz reɪz

    گذشته‌ی ساده:

    raised

    شکل سوم:

    raised

    سوم‌شخص مفرد:

    raises

    شکل جمع:

    raises

    معنی raise | جمله با raise

    verb - transitive B1

    بالا بردن، بلند کردن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    She raised her hand to answer the teacher's question.

    دستش را بالا برد تا به پرسش معلم پاسخ دهد.

    He raised the bookshelf to find his lost keys.

    قفسه‌ی کتاب را بلند کرد تا کلیدهای گم‌شده‌اش را پیدا کند.

    verb - transitive B1

    بالا بردن، افزایش دادن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری

    The company decided to raise the prices of their product.

    این شرکت تصمیم گرفت قیمت محصولات خود را بالا ببرد.

    She didn't raise the rent.

    اجاره‌بها را افزایش نداد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    We need to raise awareness about the importance of recycling.

    باید آگاهی درموردِ اهمیت بازیافت را افزایش دهیم.

    verb - transitive B2

    به وجود آوردن

    Her comments raised doubts about his commitment to the project.

    نظراتش تردیدهایی درموردِ تعهدش به پروژه به وجود آورد.

    His actions have raised questions regarding his integrity.

    اقداماتش پرسش‌هایی درموردِ صداقتش به وجود آورده است.

    verb - transitive B2

    پرورش دادن، پروراندن

    The botanist raised several rare species of orchids in her greenhouse.

    این گیاه‌شناس چندین گونه‌ی نادر ارکیده را در گلخانه‌اش پرورش داد.

    He raises cattle.

    او گاو را پرورش می‌دهد.

    verb - transitive

    بزرگ کردن (بچّه)

    The parents did their best to raise their children with strong values.

    والدین تمام تلاش خود را کردند تا فرزندانشان را با ارزش‌های والا بزرگ کنند.

    Parents play a crucial role in raising their kids.

    والدین نقش مهمی در بزرگ کردن فرزندان خود دارند.

    verb - transitive

    روی دستِ ... خواندن (در بازی ورق)

    She raised me.

    روی دست من خواند.

    I decided to raise you at the poker table.

    تصمیم گرفتم سر میز پوکر روی دست تو بخوانم.

    verb - transitive

    بالا بردن، زیاد کردن (شرط) (در پوکر)

    He raised his bet.

    شرطش را بالا برد.

    I decided to raise my bet in order to intimidate the other players.

    تصمیم گرفتم برای شاخ‌وشانه کشیدن برای سایر بازیکنان، شرطم را زیاد کنم.

    verb - transitive formal

    پایان دادن، خاتمه دادن، شکستن، برداشتن (محاصره و تحریم و غیره)

    The reinforcements arrived just in time to raise the siege of the city.

    نیروهای کمکی درست به‌موقع رسیدند تا به محاصره‌ی شهر پایان بدهند.

    We agreed to raise the embargo.

    موافقت کردیم که تحریم را برداریم.

    verb - transitive

    ارتباط برقرار کردن با، گرفتن (کسی) (به‌ویژه با تلفن یا امواج رادیویی)

    I'll raise you on the walkie-talkie when I get closer.

    وقتی نزدیک‌تر شوم، با تو با واکی‌تاکی ارتباط برقرار خواهم کرد.

    I'll raise the pilot.

    خلبان را خواهم گرفت.

    noun countable

    انگلیسی آمریکایی افزایش حقوق

    I asked the boss for a raise.

    از رئیس افزایش حقوق را خواستم.

    He finally got the long-awaited raise he deserved.

    او سرانجام به افزایش حقوقی که مدت‌ها انتظارش را می‌کشید، دست یافت.

    verb - transitive

    بیدار کردن

    His shout raised the sleeping inhabitants.

    فریاد او ساکنان را از خواب بیدار کرد.

    The loud noise in the next room raised me from my deep sleep.

    صدای بلند اتاق کناری مرا از خواب عمیقم بیدار کرد.

    verb - transitive

    زنده کردن

    Christ raised him.

    عیسی او را زنده کرد.

    He raised the fallen soldier.

    سرباز مرده را زنده کرد.

    verb - transitive

    ساختن، برپا کردن، بنا کردن (بنای یادبود و غیره)

    The artist raised a beautiful sculpture in the park.

    این هنرمند مجسمه‌ی زیبایی را در پارک بنا کرد.

    They raised a monument in his honor.

    به افتخار او بنای یادبود ساختند.

    verb - transitive

    جمع‌آوری کردن، جمع کردن (هزینه‌ها و غیره)

    The school raised money for a class trip to the museum.

    مدرسه برای سفر کلاسی به موزه پول جمع‌آوری کرد.

    The team raised money to help those affected by the natural disaster.

    این تیم برای کمک به افراد آسیب‌دیده از بلایای طبیعی پول جمع کرد.

    verb - transitive

    مطرح کردن (موضوع و غیره)

    He raised the proposal.

    پیشنهاد را مطرح کرد.

    The committee decided to raise the issue of funding for the project.

    این کمیته تصمیم گرفت که موضوع تأمین مالی این پروژه را مطرح کند.

    verb - transitive

    بلند کردن (صدا)

    She had to raise her voice.

    مجبور شد صدایش را بلند کند.

    She raised her voice to be heard over the crowd.

    صدایش را بلند کرد تا در میان جمعیت شنیده شود.

    verb - transitive

    ورآوردن (خمیر)

    You need to raise the dough.

    باید خمیر را وربیاوری.

    The baker used a special technique to raise the dough.

    نانوا از تکنیک خاصی برای ورآوردن خمیر استفاده کرد.

    verb - transitive

    به هوا بلند کردن (گردوخاک)

    The construction workers' footsteps raise dust.

    رد پای کارگران ساختمانی گردوخاک به هوا بلند کرد.

    Please be careful not to raise dust while sweeping the floor.

    لطفاً مراقب باشید هنگام جارو کردن زمین، گردوخاک به هوا بلند نکنید.

    verb - transitive

    ریاضی به ... رساندن (توان خاصی)

    She had to raise the number to the power of two to solve the equation.

    او مجبور شد عدد را به توان دو برساند تا معادله را حل کند.

    The student raised the variable to the third power.

    دانش‌آموز متغیّر را به توان سوم رساند.

    verb - transitive

    بالا بردن (پرزه)

    I raised the nap of the velvet cushion.

    پرزه‌ی کوسن مخملی را بالا بردم.

    Can you raise the nap on this fabric?

    آیا می‌توانید پرزه‌ی این پارچه را بالا ببرید؟

    verb - transitive

    ایجاد کردن (تاول و غیره) (روی پوست)

    The scorching sun can raise blisters on your skin if you stay out too long.

    اگر به مدت طولانی بیرون بمانید، آفتاب سوزان می‌تواند تاول‌هایی روی پوست شما ایجاد کند.

    Be careful with that stove, it can raise nasty burns.

    مراقب آن اجاق باشید، می‌تواند سوختگی ایجاد کند.

    verb - transitive

    بالا بردن (ارزش اسمی چیزی) (با تقلب)

    The company's CEO was accused of attempting to raise stock values.

    مدیرعامل این شرکت به تلاش برای بالا بردن ارزش سهام متهم شد.

    The CEO manipulated the financial records to raise the value of the company.

    مدیرعامل سوابق مالی را دست‌کاری کرد تا ارزش شرکت را بالا ببرد.

    verb - intransitive

    بالا رفتن، افزایش یافتن، بیشتر شدن

    The bid raised.

    پیشنهاد بالا رفت.

    The bet raised quickly.

    مورد شرط به‌سرعت بالا رفت.

    noun uncountable

    بالا بردن، بلند کردن، بالا رفتن، بلند شدن (عمل)

    The raise of the curtain signaled the beginning of the performance.

    بالا رفتن پرده نشانه‌ی شروع اجرا بود.

    With a swift raise of his arm, he caught the attention of the waiter.

    با بالا بردن سریع دستش، توجه گارسون را به خود جلب کرد.

    noun countable uncountable

    افزایش

    The sudden raise in the stock price surprised everyone.

    افزایش ناگهانی قیمت سهام همه را شگفت‌زده کرد.

    After a careful assessment, he decided to make a raise.

    پس از ارزیابی دقیق، تصمیم به افزایش [مبلغ شرط] گرفت.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد raise

    1. noun increase in salary or position
      Synonyms:
      increase rise promotion advance addition boost jump increment raising augmentation bump step-up move-up hike accretion leg-up leg jump-up accession
      Antonyms:
      decrease reduction drop
    1. verb lift; build from the ground
      Synonyms:
      lift erect construct build set up establish promote elevate boost hoist rear exalt heave uplift upraise move up bring up put up hold up take up mount pull up upcast upheave lift up place up stand up shove throw up put on its end pry lever run up uprear
      Antonyms:
      lower drop destroy demolish raze
    1. verb increase, augment
      Synonyms:
      advance augment enhance strengthen amplify build up enlarge escalate intensify magnify promote boost heighten inflate gather collect assemble rally muster mobilize recruit reinforce form get pick up mushroom exaggerate congregate jump aggrandize honor exalt dignify goose jack up jump up snowball look up perk up run up goose up obtain hike hike up mass rendezvous pyramid congress put up fetch up send through the roof shoot up levy forgather
      Antonyms:
      decrease reduce diminish lessen lower depress
    1. verb start up, motivate; introduce
      Synonyms:
      motivate arouse excite provoke stir up introduce advance foster suggest cause instigate evoke activate set kindle incite abet awaken bring up put forward set on whip up foment moot broach resurrect
      Antonyms:
      stop finish conclude
    1. verb nurture, care for
      Synonyms:
      foster develop cultivate nurse nourish rear bring up train support grow breed produce provide propagate suckle care for plant sow wean fetch up drag up group
      Antonyms:
      neglect ignore abandon suppress repress

    Collocations

    raise a number by the power of another number

    (ریاضی) عددی را به توان معینی رساندن

    raise one's hopes (or fears or doubts etc.)

    امید (یا ترس یا شک و ...) کسی را زیاد کردن

    raise money

    جمع‌آوری پول، جمع‌آوری کمک‌ مالی، گردآوری اعانه

    Idioms

    raise one's eyebrows (at something)

    (نسبت به چیزی) اظهار شک یا شگفتی یا ناخشنودی کردن

    raise one's hand to (or against) someone

    (به منظور کتک زدن) دست خود را به سوی کسی بلند کردن

    raise cain

    شر به پا کردن، غوغا به پا کردن، جاروجنجال راه انداختن، قشرق راه انداختن، گرفتاری ایجاد کردن، دردسر ایجاد کردن

    to raise (or up) the ante

    1- (پوکر) توپ زدن 2- (مذاکرات یا دعوی‌ها) بر خواسته‌های خود افزودن، ادعای خود را زیادتر کردن

    lift (or raise) oneself by the (or one's own) bootstraps

    با کوشش خود (و بدون کمک دیگران) موفق شدن

    Idioms بیشتر

    lift (or raise) the curtain (on)

    1- آغاز کردن یا شدن 2- آشکار کردن

    raise the devil

    1- شیطان را احضار کردن 2- (عامیانه) شادی و بزن و بکوب کردن

    raise (or lift) an eyebrow

    ابرو بالا کشیدن (به نشان شگفتی یا ناباوری یا ناخشنودی)

    play (or raise) hob with

    اذیت کردن، گرفتاری درست کردن، بهم زدن

    lift (or raise) a finger (or hand) to do something

    (عامیانه- معمولاً در جمله‌ی منفی) در انجام کاری کمک کردن

    raise the roof

    (عامیانه) 1- (از خشم یا شادی و غیره) سروصدا به پا کردن 2- (شدیداً) شکایت کردن، (بلند) شکوه کردن

    سوال‌های رایج raise

    گذشته‌ی ساده raise چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده raise در زبان انگلیسی raised است.

    شکل سوم raise چی میشه؟

    شکل سوم raise در زبان انگلیسی raised است.

    شکل جمع raise چی میشه؟

    شکل جمع raise در زبان انگلیسی raises است.

    سوم‌شخص مفرد raise چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد raise در زبان انگلیسی raises است.

    ارجاع به لغت raise

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «raise» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/raise

    لغات نزدیک raise

    • - rainy
    • - rainy day
    • - raise
    • - raise (or lift) an eyebrow
    • - raise a family
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    eventually everlasting every one every other day exchange student exercise authority let go horny matcha pollen ghee tick off sine Ju quartz سبیل زن‌ذلیل ستبر سترگ سجود اتراق کردن اولویت بالاخره انضباط محابا پلمب پلمب کردن افتادن انداختن تزیین
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.