گذشتهی ساده:
raisedشکل سوم:
raisedسومشخص مفرد:
raisesشکل جمع:
raisesبالا بردن، بلند کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
She raised her hand to answer the teacher's question.
دستش را بالا برد تا به پرسش معلم پاسخ دهد.
He raised the bookshelf to find his lost keys.
قفسهی کتاب را بلند کرد تا کلیدهای گمشدهاش را پیدا کند.
بالا بردن، افزایش دادن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The company decided to raise the prices of their product.
این شرکت تصمیم گرفت قیمت محصولات خود را بالا ببرد.
She didn't raise the rent.
اجارهبها را افزایش نداد.
We need to raise awareness about the importance of recycling.
باید آگاهی درموردِ اهمیت بازیافت را افزایش دهیم.
به وجود آوردن
Her comments raised doubts about his commitment to the project.
نظراتش تردیدهایی درموردِ تعهدش به پروژه به وجود آورد.
His actions have raised questions regarding his integrity.
اقداماتش پرسشهایی درموردِ صداقتش به وجود آورده است.
پرورش دادن، پروراندن
The botanist raised several rare species of orchids in her greenhouse.
این گیاهشناس چندین گونهی نادر ارکیده را در گلخانهاش پرورش داد.
He raises cattle.
او گاو را پرورش میدهد.
بزرگ کردن (بچّه)
The parents did their best to raise their children with strong values.
والدین تمام تلاش خود را کردند تا فرزندانشان را با ارزشهای والا بزرگ کنند.
Parents play a crucial role in raising their kids.
والدین نقش مهمی در بزرگ کردن فرزندان خود دارند.
روی دستِ ... خواندن (در بازی ورق)
She raised me.
روی دست من خواند.
I decided to raise you at the poker table.
تصمیم گرفتم سر میز پوکر روی دست تو بخوانم.
بالا بردن، زیاد کردن (شرط) (در پوکر)
He raised his bet.
شرطش را بالا برد.
I decided to raise my bet in order to intimidate the other players.
تصمیم گرفتم برای شاخوشانه کشیدن برای سایر بازیکنان، شرطم را زیاد کنم.
پایان دادن، خاتمه دادن، شکستن، برداشتن (محاصره و تحریم و غیره)
The reinforcements arrived just in time to raise the siege of the city.
نیروهای کمکی درست بهموقع رسیدند تا به محاصرهی شهر پایان بدهند.
We agreed to raise the embargo.
موافقت کردیم که تحریم را برداریم.
ارتباط برقرار کردن با، گرفتن (کسی) (بهویژه با تلفن یا امواج رادیویی)
I'll raise you on the walkie-talkie when I get closer.
وقتی نزدیکتر شوم، با تو با واکیتاکی ارتباط برقرار خواهم کرد.
I'll raise the pilot.
خلبان را خواهم گرفت.
انگلیسی آمریکایی افزایش حقوق
I asked the boss for a raise.
از رئیس افزایش حقوق را خواستم.
He finally got the long-awaited raise he deserved.
او سرانجام به افزایش حقوقی که مدتها انتظارش را میکشید، دست یافت.
بیدار کردن
His shout raised the sleeping inhabitants.
فریاد او ساکنان را از خواب بیدار کرد.
The loud noise in the next room raised me from my deep sleep.
صدای بلند اتاق کناری مرا از خواب عمیقم بیدار کرد.
زنده کردن
Christ raised him.
عیسی او را زنده کرد.
He raised the fallen soldier.
سرباز مرده را زنده کرد.
ساختن، برپا کردن، بنا کردن (بنای یادبود و غیره)
The artist raised a beautiful sculpture in the park.
این هنرمند مجسمهی زیبایی را در پارک بنا کرد.
They raised a monument in his honor.
به افتخار او بنای یادبود ساختند.
جمعآوری کردن، جمع کردن (هزینهها و غیره)
The school raised money for a class trip to the museum.
مدرسه برای سفر کلاسی به موزه پول جمعآوری کرد.
The team raised money to help those affected by the natural disaster.
این تیم برای کمک به افراد آسیبدیده از بلایای طبیعی پول جمع کرد.
مطرح کردن (موضوع و غیره)
He raised the proposal.
پیشنهاد را مطرح کرد.
The committee decided to raise the issue of funding for the project.
این کمیته تصمیم گرفت که موضوع تأمین مالی این پروژه را مطرح کند.
بلند کردن (صدا)
She had to raise her voice.
مجبور شد صدایش را بلند کند.
She raised her voice to be heard over the crowd.
صدایش را بلند کرد تا در میان جمعیت شنیده شود.
ورآوردن (خمیر)
You need to raise the dough.
باید خمیر را وربیاوری.
The baker used a special technique to raise the dough.
نانوا از تکنیک خاصی برای ورآوردن خمیر استفاده کرد.
به هوا بلند کردن (گردوخاک)
The construction workers' footsteps raise dust.
رد پای کارگران ساختمانی گردوخاک به هوا بلند کرد.
Please be careful not to raise dust while sweeping the floor.
لطفاً مراقب باشید هنگام جارو کردن زمین، گردوخاک به هوا بلند نکنید.
ریاضی به ... رساندن (توان خاصی)
She had to raise the number to the power of two to solve the equation.
او مجبور شد عدد را به توان دو برساند تا معادله را حل کند.
The student raised the variable to the third power.
دانشآموز متغیّر را به توان سوم رساند.
بالا بردن (پرزه)
I raised the nap of the velvet cushion.
پرزهی کوسن مخملی را بالا بردم.
Can you raise the nap on this fabric?
آیا میتوانید پرزهی این پارچه را بالا ببرید؟
ایجاد کردن (تاول و غیره) (روی پوست)
The scorching sun can raise blisters on your skin if you stay out too long.
اگر به مدت طولانی بیرون بمانید، آفتاب سوزان میتواند تاولهایی روی پوست شما ایجاد کند.
Be careful with that stove, it can raise nasty burns.
مراقب آن اجاق باشید، میتواند سوختگی ایجاد کند.
بالا بردن (ارزش اسمی چیزی) (با تقلب)
The company's CEO was accused of attempting to raise stock values.
مدیرعامل این شرکت به تلاش برای بالا بردن ارزش سهام متهم شد.
The CEO manipulated the financial records to raise the value of the company.
مدیرعامل سوابق مالی را دستکاری کرد تا ارزش شرکت را بالا ببرد.
بالا رفتن، افزایش یافتن، بیشتر شدن
The bid raised.
پیشنهاد بالا رفت.
The bet raised quickly.
مورد شرط بهسرعت بالا رفت.
بالا بردن، بلند کردن، بالا رفتن، بلند شدن (عمل)
The raise of the curtain signaled the beginning of the performance.
بالا رفتن پرده نشانهی شروع اجرا بود.
With a swift raise of his arm, he caught the attention of the waiter.
با بالا بردن سریع دستش، توجه گارسون را به خود جلب کرد.
افزایش
The sudden raise in the stock price surprised everyone.
افزایش ناگهانی قیمت سهام همه را شگفتزده کرد.
After a careful assessment, he decided to make a raise.
پس از ارزیابی دقیق، تصمیم به افزایش [مبلغ شرط] گرفت.
raise a number by the power of another number
(ریاضی) عددی را به توان معینی رساندن
raise one's hopes (or fears or doubts etc.)
امید (یا ترس یا شک و ...) کسی را زیاد کردن
جمعآوری پول، جمعآوری کمک مالی، گردآوری اعانه
raise one's eyebrows (at something)
(نسبت به چیزی) اظهار شک یا شگفتی یا ناخشنودی کردن
raise one's hand to (or against) someone
(به منظور کتک زدن) دست خود را به سوی کسی بلند کردن
شر به پا کردن، غوغا به پا کردن، جاروجنجال راه انداختن، قشرق راه انداختن، گرفتاری ایجاد کردن، دردسر ایجاد کردن
1- (پوکر) توپ زدن 2- (مذاکرات یا دعویها) بر خواستههای خود افزودن، ادعای خود را زیادتر کردن
lift (or raise) oneself by the (or one's own) bootstraps
با کوشش خود (و بدون کمک دیگران) موفق شدن
lift (or raise) the curtain (on)
1- آغاز کردن یا شدن 2- آشکار کردن
1- شیطان را احضار کردن 2- (عامیانه) شادی و بزن و بکوب کردن
ابرو بالا کشیدن (به نشان شگفتی یا ناباوری یا ناخشنودی)
اذیت کردن، گرفتاری درست کردن، بهم زدن
lift (or raise) a finger (or hand) to do something
(عامیانه- معمولاً در جملهی منفی) در انجام کاری کمک کردن
(عامیانه) 1- (از خشم یا شادی و غیره) سروصدا به پا کردن 2- (شدیداً) شکایت کردن، (بلند) شکوه کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «raise» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/raise