گذشتهی ساده:
dignifiedشکل سوم:
dignifiedسومشخص مفرد:
dignifiesوجه وصفی حال:
dignifyingشأن و منزلت بخشیدن، تکریم کردن، ارزش و احترام بخشیدن، ارج نهادن
The ceremony aimed to dignify the sacrifices made by veterans.
این مراسم با هدف ارج نهادن به فداکاریهای جانبازان برگزار شد.
The university held a banquet dignified by the presence of the prime minister.
دانشگاه ضیافتی برگزار کرد که حضور نخستوزیر به آن شأن و منزلت بخشیده بود.
The teacher sought to dignify every student's effort in the classroom.
معلم در تلاش بود که سعیوکوشش همهی دانشآموزان را در کلاس درس تکریم کند.
(علیرغم نبود شایستگی و لیاقت) بزرگ جلوه دادن، گنده کردن، دامن زدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I won't dignify your statements by answering!
گفتههای تو ارزش جواب مرا ندارد!
The media should not dignify rumors with extensive coverage.
رسانهها نباید با پوشش گسترده به شایعات دامن بزنند.
The manager dignified the employee's complaint, even though it seemed trivial.
مدیر شکایت کارمند را علیرغم جزئی بودن آن، بزرگ جلوه داد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «dignify» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dignify