گذشتهی ساده:
gracedشکل سوم:
gracedسومشخص مفرد:
gracesوجه وصفی حال:
gracingشکل جمع:
gracesظرافت، وقار
She walked with grace, captivating everyone around her.
او با ظرافت گام برمیداشت و همهی اطرافیانش را مجذوب خود میکرد.
He always admired her grace and poise.
همیشه وقار و متانت او را تحسین میکرد.
ادب، نزاکت، خوبی رفتار
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His grace impressed everyone at the party.
ادب او همه را در مهمانی تحتتأثیر قرار داد.
The politician's lack of grace during the debate was evident to all.
نزاکت نداشتن این سیاستمدار در جریان مناظره بر همگان مشهود بود.
دین فضل، فیض، لطف (الهی)
by the grace of God
به فضل خدا
The pastor preached about the importance of accepting God's grace in our lives.
کشیش در مورد اهمیت پذیرش فیض خدا در زندگی ما موعظه کرد.
دین شکرگزاری، شکر، شکر نعمت (قبل یا بعد از صرف غذا)
May we always remember to say grace before every meal.
باشد که همیشه یادمان باشد پیش از هر وعدهی غذایی شکرگزاری کنیم.
Let us say grace before we eat this delicious meal.
بیایید پیش از خوردن این غذای خوشمزه، شکر نعمت کنیم.
Before dinner, my father always said the grace.
پدرم همیشه قبل از شام شکر را به جا میآورد.
مهلت، فرجه
The rent is due the first of each month and there is no more than a ten-day grace period.
اجاره اول هر ماه پرداخت میشود و بیش از ده روز مهلت ندارد.
The professor gives us a grace period of three days to submit our assignments.
استاد به ما سه روز مهلت میدهد تا تکالیف خود را ارائه دهیم.
مفتخر ساختن، افتخار دادن به، سرافراز ساختن
The queen graced the knight with a title.
ملکه شوالیه را با اعطای لقبی مفتخر ساخت.
You graced us with your presence.
با حضور خود ما را سرافراز کردید.
عالیجناب، عالیجاه (عنوانی که برای اسقف اعظم و دوک و دوشس به کار میرود) (با G بزرگ) (معمولاً با Your/His/Her)
Does Your Grace desire tea?
عالیجناب آیا چای میل دارید؟
His Grace, has arrived for the royal banquet.
عالیجاه برای شرکت در ضیافت سلطنتی تشریففرما شده است.
لطف
She received the job through the grace of her uncle.
او این کار را به لطف عمویش دریافت کرد.
His kindness and grace towards others made him a beloved person.
مهربانی و لطف او نسبت به دیگران او را به فردی محبوب تبدیل کرد.
قدیمی بخشش، عفو
The criminal pleaded for grace from the king.
جنایتکار از پادشاه تقاضای بخشش کرد.
The soldier hoped for grace from his commanding officer after his mistake.
سرباز پس از اشتباهش از افسر فرمانده خود امیدوار به عفو بود.
تعویق (در مجازات)
The criminal pleaded for a grace in his sentence.
جنایتکار درخواست تعویق در حکمش را داشت.
The condemned man's last hope was in receiving a grace.
آخرین امید مرد محکوم تعویق بود.
(اساطیر یونان) الهگان رحمت (Graces)
Artists often depicted the Graces as a trio of enchanting goddesses.
هنرمندان اغلب الهگان رحمت را به عنوان سه الههی سحرآمیز به تصویر میکشند.
The Graces were beloved by all.
الهگان رحمت محبوب همه بودند.
زینت دادن، مزین کردن، آراستن
The sculptor graced the statue with intricate details and patterns.
مجسمهساز مجسمه را با جزئیات و الگوهای پیچیده زینت داد.
The chef graced the dessert with edible gold.
سرآشپز دسر را با طلای خوراکی آراست.
ملاحظه و شعور (انجام کاری را) داشتن، بزرگواری کردن
معصیت کردن، گناه کردن، از لطف خدا محروم شدن
in the good (or bad) graces of
محبوب (یا منفور) بودن، مورد لطف (یا قهر)
با بیمیلی و بدخلقی، با کملطفی
با کمال میل و لطف، با خوشرویی و گذشت، با بزرگواری
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «grace» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/grace