زبردستی، تردستی، سبکدستی، چابکی، چالاکی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the dexterity of that violin player
چیرهدستی آن نوازندهی ویولن
He conducted the negotiations with utmost dexterity.
او مذاکرات را با نهایت زبردستی انجام داد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «dexterity» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dexterity