شکل جمع:
clumsinesses(رفتار) بدون تفکر، ناشیگری، خامدستی
With her usual clumsiness, she had opened her mouth and upset everyone.
با رفتار بدون تفکر معمولش، دهانش را به سخن گشوده بود و همه را از خود رنجاند.
The minister displayed a political clumsiness that his opponents exploited.
وزیر ناشیگری سیاسی را از خود نشان داد که سبب شد مخالفانش از آن علیه او استفاده کنند.
(رفتار) بدون کنترل، بیدستوپایی، دست و پا چلفتی بودن، (عامیانه) چلمنگ بودن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
To compound my clumsiness, I accidentally knocked over my bottle of water.
بهطور تصادفی بطری آب خودم را به زمین انداختم تا دست و پا چلفتی بودن خودم را بیشتر نشان دهم.
His symptoms included stiffness, slowness and clumsiness.
انعطافناپذیری، کندی و چلمنگی از نشانههای او بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «clumsiness» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/clumsiness