فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Clumsiness

ˈklʌmzinəs ˈklʌmzinəs

شکل جمع:

clumsinesses

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable C2

(رفتار) بدون تفکر، ناشی‌گری، خام‌دستی

With her usual clumsiness, she had opened her mouth and upset everyone.

با رفتار بدون تفکر معمولش، دهانش را به سخن گشوده بود و همه را از خود رنجاند.

The minister displayed a political clumsiness that his opponents exploited.

وزیر ناشی‌گری سیاسی را از خود نشان داد که سبب شد مخالفانش از آن علیه او استفاده کنند.

noun uncountable

(رفتار) بدون کنترل، بی‌دست‌وپایی، دست و پا چلفتی بودن، (عامیانه) چلمنگ بودن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

To compound my clumsiness, I accidentally knocked over my bottle of water.

به‌طور تصادفی بطری آب خودم را به زمین انداختم تا دست و پا چلفتی بودن خودم را بیشتر نشان دهم.

His symptoms included stiffness, slowness and clumsiness.

انعطاف‌ناپذیری، کندی و چلمنگی از نشانه‌های او بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد clumsiness

  1. noun maladroitness
    Synonyms:
    awkwardness ineptitude ungainliness heavy-handedness

ارجاع به لغت clumsiness

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «clumsiness» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/clumsiness

لغات نزدیک clumsiness

پیشنهاد بهبود معانی