ناشیانه، خامدستانه، دستوپاچلفتیوار، با بیدقتی، با بیاحتیاطی
He clumsily tried to open the box and tore the wrapping paper.
او سعی کرد با بیدقتی جعبه را باز کند و کاغذ کادو را پاره کرد.
The waiter clumsily dropped the tray of glasses.
گارسون با بیاحتیاطی سینی لیوانها را انداخت.
بهطور نسنجیده، ناشیانه، بیفکرانه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He clumsily attempted to play the guitar.
او بهطرز ناشیانهای سعی کرد گیتار بزند.
They clumsily said the wrong thing.
بهطور نسنجیده حرف نادرستی را زدند.
He clumsily attempted to flirt with the woman at the bar.
بهطور نسنجیده سعی کرد با زنی که در بار بود لاس بزند.
The inexperienced swimmer moved clumsily in the water.
شناگر کمتجربه ناشیانه در آب حرکت کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «clumsily» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/clumsily