آخرین به‌روزرسانی:

Clump

klʌmp klʌmp

گذشته‌ی ساده:

clumped

شکل سوم:

clumped

سوم‌شخص مفرد:

clumps

وجه وصفی حال:

clumping

شکل جمع:

clumps

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive

انبوه، دسته، خوشه، ضربه سنگین، مشت، انبوه کردن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

a clump of pine trees by the lake

دسته‌ای درخت کاج در کنار دریاچه

A soldier was clumping down the street.

سربازی با گام‌های پرطنین در خیابان راه می‌رفت.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد clump

  1. noun mass of something
    Synonyms:
    group lot bunch set body bundle mass cluster chunk lump parcel array batch wad blob hunk gob knot jumble hodgepodge clutter nugget shock
  1. noun thumping noise
    Synonyms:
    thud stomp clatter scuff clomp stumble galumph
  1. verb make thumping noise
    Synonyms:
    thump stomp stamp thud clomp plod lumber tramp stumble scuff hobble limp bumble clatter galumph barge stump

سوال‌های رایج clump

گذشته‌ی ساده clump چی میشه؟

گذشته‌ی ساده clump در زبان انگلیسی clumped است.

شکل سوم clump چی میشه؟

شکل سوم clump در زبان انگلیسی clumped است.

شکل جمع clump چی میشه؟

شکل جمع clump در زبان انگلیسی clumps است.

وجه وصفی حال clump چی میشه؟

وجه وصفی حال clump در زبان انگلیسی clumping است.

سوم‌شخص مفرد clump چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد clump در زبان انگلیسی clumps است.

ارجاع به لغت clump

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «clump» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/clump

لغات نزدیک clump

پیشنهاد بهبود معانی