گذشتهی ساده:
stompedشکل سوم:
stompedسومشخص مفرد:
stompsوجه وصفی حال:
stompingراه رفتن با عصبانیت، کوبیدن محکم پاها به زمین هنگام راه رفتن، سنگین راه رفتن، با گامهای سنگین راه رفتن، پا کوبیدن
The toddler stomped his feet in frustration.
کودک نوپا با ناراحتی پاهایش را به زمین کوبید.
He angrily stomped out of the room, slamming the door behind him.
با عصبانیت از اتاق بیرون رفت و در را پشت سرش کوبید.
The boy was stomping his foot and refusing to take his food
پسرک پایش را میکوبد و از خوردن غذا خودداری میکند.
پایکوبی، قدم سنگین، گام صدادار
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I could hear the heavy stomp coming down the hallway.
صدای قدمهای سنگینی که از راهروی پایین میآمد را میشنیدم.
His fierce stomps were enough to intimidate anyone in his way.
گام صدادار قوی او برای ترساندن هر کسی که سر راهش بود، کافی بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «stomp» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/stomp