با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Dance

dæns dɑːns
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    danced
  • شکل سوم:

    danced
  • سوم‌شخص مفرد:

    dances
  • وجه وصفی حال:

    dancing
  • شکل جمع:

    dances

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive A1
رقصیدن، رقص ... کردن، ... رقصیدن (سالسا و تانگو و غیره)، به رقص درآوردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- She loves to dance salsa with her.
- عاشق سالسا رقصیدن با اوست.
- He danced me.
- من را به رقص درآورد.
- We used to dance together every Saturday.
- هر شنبه با هم می‌رقصیدیم.
- The winners danced along in the streets.
- برندگان در خیابان رقصیدند.
verb - intransitive
ادبی به رقص درآمدن (برگ و غیره)
- Cedars are dancing in the garden and ...
- سرو در باغ به رقص آمده و ...
- The fireflies danced in the twilight.
- کرم شب تاب در گرگ‌ومیش به رقص درآمد.
noun countable uncountable B1
رقص
- dance and music
- رقص و موسیقی
- The dance at the wedding was beautiful.
- رقص عروسی زیبا بود.
- the salsa dance class
- کلاس رقص سالسا
noun countable B1
موسیقی آهنگ رقص
- The dance at the wedding was a mix of pop and hip-hop music.
- آهنگ رقص در عروسی ترکیبی از موسیقی پاپ و هیپ‌هاپ بود.
- Can you recommend any good dance for a party playlist?
- آیا می‌توانید آهنگ رقص خوبی برای لیست پخش مهمانی معرفی کنید؟
noun countable A2
مجلس رقص
- We are invited to a dance.
- ما را به مجلس رقص دعوت کرده‌اند.
- The school's annual dance is always a popular event among students.
- مجلس رقص سالانه‌ی مدرسه همیشه رویداد محبوبی در بین دانش‌آموزان است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dance

  1. noun moving feet and body to music
    Synonyms: bob, boogie, boogie down, bunny hop, caper, careen, cavort, Charleston, conga, cut a rug, disco, flit, foot it, foxtrot, frolic, gambol, get down, hoof it, hop, hustle, jig, jitter, jitterbug, jive, jump, leap, one-step, prance, promenade, rhumba, rock, rock ‘n’ roll, samba, shimmy, skip, spin, step, strut, sway, swing, tango, tap, tread, trip, trip the light fantastic, twist, two-step, waltz, whirl
  2. noun party for moving to music
    Synonyms: ball, brawl, disco, formal, hoedown, hop, jump, masquerade, mingle, prom, promenade, shindig, social, sock hop

Collocations

  • dance floor

    بخشی از رستوران و غیره که کف آن برای رقص ساخته شده است، پیست رقص

Idioms

ارجاع به لغت dance

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dance» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dance

لغات نزدیک dance

پیشنهاد بهبود معانی