فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Rock

rɑːk rɒk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    rocked
  • شکل سوم:

    rocked
  • سوم شخص مفرد:

    rocks
  • وجه وصفی حال:

    rocking
  • شکل جمع:

    rocks

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive B1
    تکان دادن، جنباندن، نوسان کردن
    • - the rocking minaret
    • - منار جنبان
    • - The mother rocks the baby in her arms until he goes to sleep.
    • - مادر کودک را در بغل می‌جنباند تا به خواب برود.
    • - The boat rocked on the rough sea.
    • - قایق در آب متلاطم پس‌و‌پیش می‌رفت.
    • - Rock the baby in he cradle.
    • - بچه را در گهواره‌اش بجنبان.
    • - The explosion rocked the house.
    • - انفجار خانه را تکان داد.
  • noun countable
    جنبش، تکان
  • noun countable
    سنگ، تخته سنگ، صخره، سنگ خاره
    • - Justice is the rock on which our society rests.
    • - عدالت صخره‌ای است که جامعه‌ی ما بر آن مستقر شده است.
    • - The Lord is my rock and my fortress.
    • - (انجیل) خداوند پشت و پناه و دژ من است.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد rock

  1. noun stone
    Synonyms: bedrock, boulder, cobblestone, crag, crust, earth, gravel, lava, lodge, mass, metal, mineral, ore, pebble, promontory, quarry, reef, rubble, shelf, slab, slag
  2. noun foundation
    Synonyms: anchor, bulwark, cornerstone, defense, mainstay, protection, Rock of Gibraltar, strength, support
  3. verb move back and forth
    Synonyms: agitate, billow, careen, concuss, convulse, falter, heave, jiggle, jog, jolt, jounce, lurch, move, oscillate, pitch, push and pull, quake, quaver, quiver, reel, roll, roll about, shake, shock, stagger, sway, swing, toss, totter, tremble, undulate, vibrate, wobble
    Antonyms: hold, stabilize

Collocations

Idioms

  • as solid as a rock

    بسیار قوی هیکل، کوه پیکر، بسیار محکم

  • between a rock and a hard place

    (عامیانه) در مخمصه، در تنگنا، دارای دو گزینش که هر دو بد هستند، بین بد و بدتر

  • on the rocks

    (عامیانه) 1- در معرض نابودی، دستخوش خطر 2- ورشکسته، بی‌پول 3- (مشروب الکلی) با یخ (ولی بدون افزودن آب)

  • rock the boat

    تنش ایجاد کردن، دردسر ایجاد کردن، آشوب درست کردن، وضع را به هم زدن، اغتشاش ایجاد کردن

ارجاع به لغت rock

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «rock» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/rock

لغات نزدیک rock

پیشنهاد بهبود معانی