امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Reel

riːl riːl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    reeled
  • شکل سوم:

    reeled
  • سوم‌شخص مفرد:

    reels
  • وجه وصفی حال:

    reeling
  • شکل جمع:

    reels

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
حلقه، قرقره، ماسوره، طوقه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- a garden hose reel on wheels
- قرقره‌ی چرخ‌دار شلنگ باغبانی
- a reel of film
- حلقه‌ی فیلم
- steel rope in reels of 180 meters
- طناب پولادی در طوقه‌های ۱۸۰ متری
- a film reel
- قرقره‌ی فیلم
noun countable
نوعی رقص سنتی (اسکاتلندی یا ایرلندی)
- He spun his partner around in a joyful reel at the ceilidh.
- او شریک زندگی خود را با رقصی شادی‌آور به گردهمایی اجتماعی کشاند.
- The reel echoed through the hall, inviting everyone to join in.
- رقص در سالن تکرار شد و همه را دعوت کرد تا بپیوندند.
noun countable
فیلم کوتاه (در رسانه‌های اجتماعی)
- She posted a funny reel that went viral overnight.
- او فیلم کوتاه خنده‌داری پست کرد که یک شبه در فضای مجازی پربازدید شد.
- His latest reel showcases breathtaking travel moments.
- آخرین فیلم کوتاه او لحظات مهیج سفر را به نمایش می‌گذارد.
verb - intransitive
تلوتلو خوردن
- The drunken man reeled down the street.
- مرد مست در خیابان تلوتلو می‌خورد.
- The sudden blow made him reel back in shock.
- ضربه‌ی ناگهانی باعث شد که او از صدمه تلوتلو بخورد.
verb - intransitive
گیج رفتن، دور سر چرخیدن
- Her head reeled under the blow.
- در اثر آن ضربه، سرش گیج رفت.
- The street reeled before my eyes.
- خیابان جلوی چشمم می‌چرخید.
verb - intransitive
گیج شدن، دستپاچه شدن، شوکه شدن، در حیرت فرو رفتن
- When she saw the corpse, she reeled back in horror.
- جسد را که دید، از وحشت شوکه شد.
- As the car skidded, my heart raced and I started to reel.
- با سر خوردن ماشین، قلبم تندتند زد و دستپاچه شدم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد reel

  1. verb wobble; spin around
    Synonyms:
    turn roll spin around go around revolve twirl whirl swing shake sway rock pitch lurch stagger totter teeter bob falter waver stumble careen weave wheel feel giddy titubate swim

Phrasal verbs

  • reel in

    1- دور قرقره (یا بوبین یا ماسوره) پیچیدن 2- ماهی گرفتن

  • reel off

    (به سرعت) تولید کردن، نوشتن، گرفتن (و غیره)

  • reel out

    از قرقره (یا بوبین و غیره) باز کردن

Idioms

ارجاع به لغت reel

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «reel» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/reel

لغات نزدیک reel

پیشنهاد بهبود معانی