با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Go Around

ɡoʊ əˈraʊnd ɡəʊ əˈraʊnd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    go-arounds

توضیحات

شکل نوشتاری این لغت در انگلیسی بریتانیایی: go round

شکل نوشتاری این لغت در حالت اسم (noun): go-around

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • phrasal verb verb - intransitive
    چرخیدن، گردیدن (مثل چرخ)
    • - The car tires started to go around faster as we accelerated.
    • - وقتی گاز دادیم لاستیک‌های ماشین با سرعت بیشتری شروع به چرخیدن کردند.
    • - I need to fix the fan in my room as it doesn't go round anymore.
    • - باید پنکه‌ی اتاقم را تعمیر کنم چون دیگر نمی‌چرخد.
  • phrasal verb verb - intransitive
    به همه رسیدن، برای همه کافی بودن (به ویژه در مورد غذا و خوراکی برای پخش در بین گروه دوستان)
    • - I hope there is enough food to go round.
    • - امیدوارم غذای کافی به همه برسد.
    • - There was more than enough chocolate to go around.
    • - شکلات بیش از نیاز برای برای همه کافی است.
  • phrasal verb verb - intransitive
    به رفتاری ادامه دادن (رفتار نادرست)
    • - He can't go round being rude to people.
    • - او نباید به رفتار بی‌ادبی‌اش با مردم ادامه دهد.
    • - She was going round looking for a fight.
    • - او به رفتار دعوایی بودنش ادامه می‌داد.
  • phrasal verb verb - intransitive
    به دیدن کسی رفتن، به کسی سر زدن (در خانه‌ی آن شخص)
    • - I'll go round later and see how she is.
    • - بعداً به دیدنش می‌روم تا ببینم حالش چطور است.
    • - Let's go round to Sarah's house.
    • - بیا بریم خونه‌ی سارا.
  • phrasal verb verb - intransitive
    پخش شدن، دهان به دهان گشتن، شایع شدن، سر زبان‌ها افتادن (شایعه و غیره)، شیوع پیدا کردن، شایع شدن (بیماری و غیره)
    • - There's a rumour going round the village.
    • - شایعه‌ای در روستا دهان به دهان می‌گردد.
    • - This virus has been going round for days.
    • - این ویروس چند روزی است که دارد شیوع پیدا می‌کند.
  • phrasal verb verb - intransitive
    این‌ور و آن‌ور رفتن، گشتن، این‌جا و آن‌جا سر زدن
    • - It's always fun to go around a new city.
    • - این‌ور و آن‌ور رفتن در یک شهر جدید همیشه سرگرم‌کننده است.
    • - Let's go round the museum.
    • - بیا موزه رو بگردیم.
  • noun countable informal
    کشمکش، مشاجره
    • - The go-around between the two politicians escalated quickly.
    • - کشمکش بین این دو سیاستمدار به‌سرعت بالا گرفت.
    • - The go-around between the coach and the player became physical.
    • - مشاجره‌ی بین مربی و بازیکن فیزیکی شد.
  • noun countable
    دور
    • - Due to heavy traffic, the car had to make a go-around and find an alternative route.
    • - به دلیل ترافیک سنگین، خودرو مجبور به دور زدن و یافتن مسیر جایگزین شد.
    • - The pilot initiated a go-around after receiving a warning from the control tower.
    • - خلبان پس از دریافت اخطار از برج مراقبت شروع به دور زدن کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد go around

  1. phrasal verb Move or spread from person to person
  2. phrasal verb Share with everyone

ارجاع به لغت go around

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «go around» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/go-around-2

لغات نزدیک go around

پیشنهاد بهبود معانی