آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲ اردیبهشت ۱۴۰۴

    Wheel

    wiːl wiːl

    گذشته‌ی ساده:

    wheeled

    شکل سوم:

    wheeled

    سوم‌شخص مفرد:

    wheels

    وجه وصفی حال:

    wheeling

    شکل جمع:

    wheels

    معنی wheel | جمله با wheel

    noun countable A2

    چرخ

    wheel, چرخ
    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    the wheels of my bicycle

    چرخ‌های دوچرخه‌ی من

    The old wagon had wooden wheels.

    واگن قدیمی چرخ‌های چوبی داشت.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The wheel on the car was wobbling, making it difficult to drive.

    چرخ ماشین لق بود و رانندگی را سخت می‌کرد.

    noun countable

    فرمان، سکان (کشتی)

    wheel, فرمان، سکان (کشتی)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    The metal wheel on the ship creaked.

    فرمان فلزی کشتی غژغژ کرد.

    The metal wheel was rusted and difficult to turn.

    سکان فلزی زنگ زده بود و به‌سختی می‌چرخید.

    noun plural informal

    قدیمی اتومبیل (wheels)

    Let's hop in the wheels and cruise around the city.

    بیایید سوار اتومبیل شویم و در اطراف شهر گشت‌وگذار کنیم.

    I washed my wheels.

    اتومبیلم رو شستم.

    verb - transitive

    هل دادن، حرکت دادن، به گردش درآوردن

    to wheel a baby buggy

    کالسکه‌ی کودک را حرکت دادن

    She wheeled the shopping cart.

    سبد خرید را هل داد.

    verb - intransitive

    دایره‌وار پرواز کردن

    The bird wheeled above our heads.

    پرنده بالای سرمان دایره‌وار پرواز کرد.

    The plane began to wheel in the sky.

    هواپیما شروع به دایره‌وار پرواز کردن در آسمان کرد.

    noun countable

    چرخ (نوعی ابزار شکنجه‌ی قرون وسطایی)

    The executioner slowly turned the wheel, causing the victim to scream in agony.

    جلاد به‌آرامی چرخ را چرخاند و باعث شد قربانی از شدت درد فریاد بزند.

    The sight of the torture wheel struck fear into the hearts of all who witnessed it.

    دیدن چرخ شکنجه در دل همه‌ی شاهدان ترس ایجاد کرد.

    noun

    دوچرخه

    I love riding my wheel.

    عاشق دوچرخه‌سواری هستم.

    Let's take our wheels to the park.

    بیا دوچرخه‌هامون رو به پارک ببریم.

    noun countable

    چرخ (ابزار قمار)

    I gave the wheel a good spin.

    چرخ رو خوب چرخوندم.

    The sound of the wheel turning was a familiar and exciting sound in the casino.

    صدای چرخش چرخ در کازینو صدایی آشنا و هیجان‌انگیز بود.

    noun

    چرخ (سفالگری)

    The wheel turned slowly as the potter smoothed out the edges.

    هنگامی که سفالگر لبه‌ها را صاف می‌کرد، چرخ به‌آرامی می‌چرخید.

    With each spin of the wheel, the potter created a work of art.

    با هر چرخش چرخ، سفالگر یک اثر هنری را خلق می‌کرد.

    noun

    فرمان، رل (اتومبیل)

    wheel, فرمان، رل (اتومبیل)

    Turn the wheel to the left to make a sharp turn.

    فرمان را به سمت چپ بچرخانید تا چرخش سریعی انجام دهید.

    The steering wheel was covered in leather.

    رل از چرم پوشانده شده بود.

    noun

    مجازی چرخ (بخت)

    The wheel of fortune can turn at any moment.

    چرخ بخت هر لحظه می‌تواند بچرخد.

    The wheel of destiny is always in motion.

    چرخ سرنوشت همیشه در حرکت است.

    noun

    مجازی چرخ

    the wheels of economic progress

    چرخ‌های ترقی اقتصادی

    The wheel of progress never stops turning.

    چرخ پیشرفت هرگز از حرکت باز نمی‌ایستد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The wheel of time waits for no one.

    چرخ زمان منتظر هیچ‌کس نیست.

    noun

    چرخش، چرخ‌زنی

    the beautiful wheel of the birds over the lake

    چرخ‌زنی زیبای پرندگان بر فراز دریاچه

    The fan's blades created a mesmerizing wheel.

    پره‌های پنکه چرخشی مسحورکننده به وجود آوردند.

    noun countable

    کله‌گنده، بانفوذ (شخص)

    The wheel of the company made all the major decisions.

    کله‌گنده‌ی شرکت تمام تصمیمات اصلی را گرفت.

    The wheel of the committee was responsible for mediating conflicts among members.

    بدون حمایت افراد بانفوذ سازمان، این پروژه هرگز موفق نمی‌شد.

    noun

    موسیقی برگردان (آهنگ)

    The wheel of the melody was impossible to forget.

    برگردان ملودی فراموش‌نشدنی بود.

    The wheel of the tune was simple yet memorable.

    برگردان آهنگ ساده و در عین حال خاطره‌انگیز بود.

    noun

    ورزش لیگ

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

    مشاهده

    The team clinched a playoff spot in the competitive wheel.

    این تیم در لیگ رقابتی به جایگاه پلی‌آف دست یافت.

    The championship trophy will be awarded to the top team in the wheel.

    جام قهرمانی به تیم برتر در لیگ اهدا می‌شود.

    verb - intransitive

    چرخیدن، چرخ زدن

    The moon does not wheel on its own center.

    ماه دور مرکز خود نمی‌چرخد.

    The bicycle wheel spun rapidly on its axis.

    چرخ دوچرخه به‌سرعت در محور خود می‌چرخید.

    verb - transitive

    بردن، حمل کردن (شخص یا چیز) (با وسیله‌ی چرخ‌دار)

    The bridegroom was quickly wheeled to the airport.

    تازه‌داماد را به‌سرعت به فرودگاه بردند.

    He wheeled his suitcase through the airport.

    چمدانش را در فرودگاه حمل کرد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد wheel

    1. noun circle, revolution
      Synonyms:
      ring turn rotation cycle spin roll round circulation roller disk revolution whirl gyration hoop circuit gyre drum pivot pulley ratchet caster trolley twirl circumvolution
    1. verb turn, rotate
      Synonyms:
      spin rotate revolve roll twirl whirl pivot swing reel gyrate orbit swivel circle pirouette trundle

    Collocations

    at (or behind) the wheel

    1- (اتومبیل یا قایق و غیره)، پشت فرمان، درحال رانندگی 2- در رأس امور، همه‌کاره

    wheel of fortune

    1- چرخ سرنوشت 2- فراز و نشیب زندگانی

    glazing wheel

    چرخ پرداخت

    Idioms

    at (or behind) the wheel

    1- (اتومبیل یا قایق و غیره)، پشت فرمان، درحال رانندگی 2- در رأس امور، همه‌کاره

    spin one's wheels

    1- بکسوات کردن 2- کار بیهوده کردن

    reinvent the wheel

    چرخ را دوباره اختراع کردن، دوباره‌کاری کردن، کار عبث کردن، تلاش بیهوده کردن

    wheel and deal

    زد‌و‌بند کردن، ساخت‌وپاخت کردن، تبانی کردن، رتق‌و‌فتق کردن

    wheels within wheels

    کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه، پشت‌پرده‌ی ماجرا، اتفاقات پیچیده، ماجرای تودرتو

    Idioms بیشتر

    put one's shoulder to the wheel

    با جدیت کار کردن، جد و جهد کردن

    the creakiest wheel gets oiled first

    چرخ پر سروصداتر اول روغن‌کاری می‌شود، به اشخاص پر سروصدا زودتر توجه می‌شود

    سوال‌های رایج wheel

    معنی wheel به فارسی چیه؟

    کلمه "wheel" در زبان انگلیسی به معنای "چرخ" است و به عنوان یکی از اختراعات بنیادی بشر، نقش بسیار مهمی در حمل و نقل، صنعت و زندگی روزمره ایفا کرده است. در زیر به تفصیل معانی، توضیحات و نکات جالب مرتبط با این واژه پرداخته می‌شود.

    معانی و توضیحات

    1. چرخ (Wheel): به طور کلی، چرخ یک جسم گرد است که به دور یک محور می‌چرخد و به حرکت وسایل نقلیه و ماشین‌آلات کمک می‌کند. طراحی و ساخت چرخ به انسان این امکان را داد که بارهای سنگین را به آسانی جابه‌جا کند و سرعت حرکت را افزایش دهد.

    2. چرخ‌های مختلف: چرخ‌ها انواع مختلفی دارند، از چرخ‌های ساده و ابتدایی که در وسایل نقلیه اولیه استفاده می‌شدند، تا چرخ‌های پیشرفته‌ای که در خودروهای مدرن و ماشین‌آلات صنعتی کاربرد دارند. چرخ‌های هوشمند نیز در عصر فناوری اطلاعات به وجود آمده‌اند که به سیستم‌های خودکار و رباتیک کمک می‌کنند.

    3. چرخ در فرهنگ و اسطوره: چرخ به عنوان نماد حرکت و پیشرفت در بسیاری از فرهنگ‌ها و اسطوره‌ها ظاهر می‌شود. به عنوان مثال، در اسطوره‌های یونانی، چرخ فالوس نشان‌دهنده تغییر و تحول است. همچنین در ادبیات و هنر، چرخ به عنوان نماد زمان و چرخه زندگی مورد استفاده قرار می‌گیرد.

    نکات جالب

    1. تاریخچه اختراع چرخ: اختراع چرخ به حدود ۳۵۰۰ سال قبل از میلاد در منطقه بین‌النهرین (عراق امروزی) برمی‌گردد. در ابتدا، چرخ‌ها برای سفالگری استفاده می‌شدند و بعدها در وسایل نقلیه به کار رفتند.

    2. چرخ و فیزیک: چرخ یک نمونه عالی از اصول فیزیکی است. با استفاده از چرخ، نیروی کمتری برای جابه‌جایی اشیاء سنگین نیاز است. این موضوع به دلیل کاهش اصطکاک و بهبود بهره‌وری انرژی است.

    3. چرخ در دنیای مدرن: امروزه چرخ‌ها کاربردهای گسترده‌تری دارند. به عنوان مثال، چرخ‌های اتومبیل به عنوان یک سیستم پیچیده شامل لاستیک، رینگ و سیستم تعلیق طراحی شده‌اند تا ایمنی و راحتی را در سفر فراهم کنند.

    4. چرخ در فرهنگ‌های مختلف: در بسیاری از فرهنگ‌ها، چرخ به عنوان نماد پیشرفت و تکنولوژی شناخته می‌شود. در برخی جوامع، چرخ به عنوان نشانه‌ای از دموکراسی و عدالت نیز دیده می‌شود، زیرا به همه افراد امکان حرکت و جابه‌جایی را می‌دهد.

    5. چرخ و فناوری‌های نوین: در دنیای مدرن، چرخ‌ها به شکل‌های جدیدی مانند چرخ‌های هوشمند و رباتیک درآمده‌اند که در خودروهای خودران و تکنولوژی‌های نوین به کار می‌روند. این چرخ‌ها با استفاده از سنسورها و الگوریتم‌های پیچیده، به حرکت و کنترل دقیق‌تر کمک می‌کنند.

    گذشته‌ی ساده wheel چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده wheel در زبان انگلیسی wheeled است.

    شکل سوم wheel چی میشه؟

    شکل سوم wheel در زبان انگلیسی wheeled است.

    شکل جمع wheel چی میشه؟

    شکل جمع wheel در زبان انگلیسی wheels است.

    وجه وصفی حال wheel چی میشه؟

    وجه وصفی حال wheel در زبان انگلیسی wheeling است.

    سوم‌شخص مفرد wheel چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد wheel در زبان انگلیسی wheels است.

    ارجاع به لغت wheel

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «wheel» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/wheel

    لغات نزدیک wheel

    • - whee
    • - wheedle
    • - wheel
    • - wheel and axle
    • - wheel and deal
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    oleate safecracker fluffy gutter press dislikable by default misogynistic miss the boat moisturize molasses monetary monetization moon over more or less motherless مبدأ غلط منشا گذاشتن سطل خوراک خوراکی بشقاب صبر صبور گزند دنبال کردن منظور مغازه صبح
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.