آخرین به‌روزرسانی:

Trolley

ˈtrɑːli ˈtrɒli

شکل جمع:

trolleys

توضیحات:

این لغت به شکل trolly نیز نوشته می‌شود ولی شکل نوشتاری trolley رایج است.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2

انگلیسی بریتانیایی چرخ دستی (برای بردن بار و خرید و غیره)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح متوسط

مشاهده

The gardener used a trolley to move the bags of soil and mulch around the garden.

باغبان از چرخ دستی برای جابه‌جایی کیسه‌های خاک و خاک‌پوش در اطراف باغ استفاده کرد.

The supermarket provided trolleys for customers to transport their groceries from the store to their car.

این سوپرمارکت چرخ دستی‌هایی را برای مشتریان فراهم کرد تا آن‌ها مواد غذایی خود را از فروشگاه به خودروی خود منتقل کنند.

noun countable

انگلیسی بریتانیایی میز چرخ‌دار (وسیله‏‌ای برای حمل انواع وسایل و خوراکی‌ها در رستوران)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

The hotel's breakfast trolly was filled with a range of breakfast items, including fruit, yoghurt, and pastries.

میز چرخ‌دار صبحانه‌ی هتل با طیف وسیعی از اقلام صبحانه از جمله میوه، ماست و شیرینی پر شده بود.

The waiters brought in the trolley filled with appetizers for the guests at the party.

پیشخدمت‌ها میز چرخ‌دار -که پر از پیش‌غذا بود- برای مهمانان مهمانی آوردند.

noun countable

انگلیسی بریتانیایی تخت چرخ‌دار (بیمارستان)

The hospital purchased a new trolley to transport patients from the emergency room to the ward.

بیمارستان یک تخت چرخ‌دار جدید برای انتقال بیماران از اورژانس به بخش خریداری کرد.

The nurse carefully wheeled the patient on the trolley to the operating room.

پرستار با دقت بیمار را با تخت چرخ‌دار به اتاق عمل برد.

noun

انگلیسی بریتانیایی سبد خرید (فروشگاه اینترنتی)

I always check my trolley before finalizing my purchase to make sure I haven't missed anything.

همیشه پیش از نهایی کردن خرید، سبد خریدم را بررسی می‌کنم تا مطمئن شوم چیزی را از قلم نینداخته‌ام.

I realized my trolly was full of things I didn't really need.

متوجه شدم که سبد خریدم پر از چیزهایی بود که واقعاً نیازی به آن ها نداشتم.

noun countable

انگلیسی آمریکایی تراموا، اتوبوس برقی، واگن برقی شهری

The trolley driver announced the next stop.

راننده‌ی تراموا توقف بعدی را اعلام کرد.

The trolley system in this city is very efficient and convenient for getting around.

شبکه‌ی اتوبوس برقی در این شهر برای رفت‌و‌آمد بسیار کارآمد و راحت است.

verb - transitive

حمل کردن، بردن (با چرخ دستی)

The hotel porter trolleyed the guest's luggage to their room.

باربر هتل چمدان‌های مهمانان را با چرخ دستی به اتاق آن‌ها برد.

The airport staff trolleyed the passengers' bags to the plane.

کارکنان فرودگاه چمدان‌های مسافران را به سمت هواپیما حمل کردند.

verb - intransitive

سوار تراموا شدن

She prefers to trolley to work instead of taking the bus or driving.

او ترجیح می‌دهد به جای اتوبوس سوار شدن یا رانندگی کردن، سوار تراموا شود.

Let's trolley to the beach instead of driving.

بیا تا ساحل به جای رانندگی سوار تراموا شویم.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد trolley

  1. noun a wheeled vehicle that runs on rails and is propelled by electricity
    Synonyms:
    tram streetcar tramcar trolley-car

Idioms

off one's trolley

(عامیانه) احمق، دیوانه

ارجاع به لغت trolley

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «trolley» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/trolley

لغات نزدیک trolley

پیشنهاد بهبود معانی