فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Brazen

ˈbreɪzn ˈbreɪzn

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive adjective

برنجی، (مجازاً) بی‌شرم، بی‌باک، بی‌پروایی نشان دادن، گستاخی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

brazen cups

فنجان‌های برنجی

a brazen whore

فاحشه‌ی بی‌حیا

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He made brazen accusations against my father.

او تهمت‌های بی‌شرمانه‌ای به پدرم می‌زد.

When I gave him the money he brazenly asked for my car keys too.

وقتی پول را به او دادم با پررویی کلید ماشینم را هم طلب کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد brazen

  1. adjective brash, unashamed
    Synonyms:
    shameless impudent bold insolent immodest cheeky defiant pert saucy forward cocky audacious brassy nervy gutsy unabashed blatant flip smart-alecky barefaced unblushing gritty loud overbold spunky smart-ass hotshot tawdry meretricious indecent contumelious
    Antonyms:
    shy timid humble shamed meek shamefaced

Phrasal verbs

brazen it out

پررویی کردن، رو را سفت کردن

ارجاع به لغت brazen

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «brazen» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/brazen

لغات نزدیک brazen

پیشنهاد بهبود معانی