با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Cocky

ˈkɑːki ˈkɒki
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    cockier
  • صفت عالی:

    cockiest

معنی و نمونه‌جمله

noun adjective
ازخودراضی، جسور، خودنما

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- Too much praise has made him cocky.
- تعریف زیاد او را غره کرده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد cocky

  1. adjective self-assured
    Synonyms: arrogant, brash, bumptious, certain, cocksure, conceited, confident, egotistical, hotdogger, hotshot, hubristic, know-it-all, lordly, nervy, overconfident, overweening, positive, presumptuous, self-confident, smart aleck, smart guy, smarty, smarty pants, sure, swaggering, swollen-headed, vain, wise guy
    Antonyms: humble, modest, shy, tentative, timid, uncertain, unsure
  2. adjective self-assured, full of oneself
    Synonyms: arrogant, brash, bumptious, certain, conceited, confident, egotistical, hotdogging, hotshot, hubristic, know-it-all, lordly, nervy, overconfident, overweening, positive, presumptuous, self-confident, smart aleck, smart guy, smarty, smarty pants, sure, swaggering, swollen-headed, vain, wise guy
    Antonyms: humble, modest, uncertain, unself-confident, unsure

ارجاع به لغت cocky

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cocky» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cocky

لغات نزدیک cocky

پیشنهاد بهبود معانی