ریگدار، شندار، خاکی، شنی
Be careful; the floor is still gritty from the construction work.
مراقب باشید؛ کف زمین هنوز بهدلیل کارهای ساختمانی خاکی است.
The beach towel felt gritty after being left on the sand all day.
حولهی ساحلی پساز اینکه تمام روز روی شنها گذاشته شده بود، شندار بهنظر میرسید.
احساس زبری، احساس ناخوشایند (در چشم و پوست انگار که خاک یا شن در آن است)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
After the sandstorm, my eyes felt incredibly gritty.
بعداز طوفان شن، چشمانم بهشدت احساس زبری میکرد.
The polluted air made my throat feel gritty and scratchy.
هوای آلوده باعث شد گلویم احساس زبری و خراشیدگی کند.
واقعگرایانه، واقعی (با تمام حقایق خشن، ناخوشایند و تلخ چیزی)
The film offered a gritty look at urban poverty.
فیلم، نگاهی واقعگرایانه به فقر شهری ارائه داد.
The documentary presented a gritty account of the war.
این مستند روایتی واقعی از جنگ ارائه داد.
شجاع، جسور، بااراده، مصمم
Her gritty performance in the face of adversity inspired everyone.
عملکرد شجاعانهی او در مواجهه با ناملایمات، الهامبخش همه بود.
The gritty detective never stopped searching for the truth.
کارآگاه مصمم هرگز از جستجوی حقیقت دست برنداشت.
The athlete's gritty attitude propelled her to victory.
نگرش جسورانهی ورزشکار او را به پیروزی رساند.
خمیر سنباده
to get down to the nitty gritty
مبانی و اصول را مورد ملاحظه قرار دادن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «gritty» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/gritty