امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Muddy

ˈmʌdi ˈmʌdi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    muddied
  • شکل سوم:

    muddied
  • سوم‌شخص مفرد:

    muddies
  • وجه وصفی حال:

    muddying
  • صفت تفضیلی:

    muddier
  • صفت عالی:

    muddiest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
گل‌آلود، گلی، لجنی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- Don't come in with muddy shoes!
- با کفش‌های گلی داخل نیا!
- The muddy boots left tracks all over the clean floor.
- چکمه‌های گلی در همه‌جای زمین تمیز رفت.
adjective
رنگ تیره، کدر
- muddy complexion
- چهره‌ی کدر
- muddy coffee
- قهوه‌ی تیره
verb - transitive
گل‌آلود کردن، گلی کردن
- Horses crossing the brook muddied its water.
- اسب‌هایی که از نهر رد می‌شدند، آب آن را گل‌آلود می‌کردند.
- The dogs muddy the car seats after a day at the park.
- سگ‌ها بعد‌از یک روز در پارک، صندلی‌های ماشین را گلی می‌کنند.
adjective
(از نظر اخلاقی) ناپاک، کثیف
- The politician’s muddy tactics left voters feeling disillusioned.
- تدابیر کثیف این سیاست‌مدار باعث شد رای‌دهندگان احساس سرخوردگی کنند.
- Their muddy pasts came back to haunt them.
- گذشته‌ی ناپاکشان دوباره به دامان آن‌ها افتاد.
adjective
پریشان، گیج، درهم، مغشوش
- muddy thinking
- فکر پریشان
- She gave a muddy response that failed to clarify her position.
- او پاسخی درهم داد که نتوانست موضع او را روشن کند.
verb - transitive
مختل کردن، گیج کردن، پریشان کردن
- Exhaustion gradually muddied his mind.
- خستگی کم‌کم فکر او را مختل کرد.
- Don't muddy the conversation with irrelevant details.
- گفت‌وگو را با جزئیات بی‌ربط مختل نکنید.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد muddy

  1. adjective dark and cloudy
    Synonyms:
    addled bemired bespattered black blurred boggy caked confused dingy dirty dull filthy flat foul fuzzy gloomy greasy grimy grubby gummy gunky hazy impure indistinct marshy miry mucky obscure opaque roily sloppy slushy smoky sodden soggy soiled subfuse swampy turbid unclean unclear
    Antonyms:
    bright clean clear

ارجاع به لغت muddy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «muddy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/muddy

لغات نزدیک muddy

پیشنهاد بهبود معانی