امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Hazy

ˈheɪzi ˈheɪzi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    hazier
  • صفت عالی:

    haziest

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
مه‌دار، (مجازاً) مبهم، نامعلوم، گیج

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- a hazy view of the mountains
- منظره‌ی مه‌آلود کوه‌ها
- hazy weather
- هوای گرفته
- His logic seemed somewhat hazy to me.
- به نظر من منطق او تا اندازه‌ای مبهم بود.
- His childhood memories had become very hazy.
- خاطرات کودکی برایش بسیار مبهم شده بود.
- hazy thinking
- اندیشه‌ی درهم و برهم
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hazy

  1. adjective cloudy
    Synonyms:
    bleared bleary blurred blurry clouded crepuscular dim dull dusky faint foggy frosty fuliginous fumy fuzzy gauzy indefinite indistinct misty murky mushy nebulous obfuscated obfuscous obscure opaque overcast rimy screened shadowy smoggy smoky soupy steaming thick unclear vague vaporous veiled
    Antonyms:
    clear sunny uncloudy unhazy
  1. adjective confused
    Synonyms:
    dazed dizzy dreamy groggy ill-defined indefinite indistinct muddled murky nebulous obscure stuporous tranced uncertain unclear unintelligible unsound vague whirling
    Antonyms:
    certain definite distinct explained sure unconfused

ارجاع به لغت hazy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hazy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hazy

لغات نزدیک hazy

پیشنهاد بهبود معانی