فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Frosty

ˈfrɒːsti ˈfrɒsti

صفت تفضیلی:

frostier

صفت عالی:

frostiest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective

یخ‌زده، برفک‌زده، یخبندان، پوشیده از شبنم یخ‌زده، بسیار سرد

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

Tonight the weather will be frosty.

امشب هوا یخبندان خواهد بود.

The freezer is getting frosty.

فریزر درحال برفک‌زدن است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The grass under my feet was frosty.

لایه‌ای از شبنم یخ‌زده‌ی چمن زیر پایم را پوشانده بود.

The atmosphere at the reception was quite frosty.

محیط پذیرایی بسیار سرد بود.

adjective

غیردوستانه، سرد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

She had a frosty smile.

او لبخند سردی داشت.

She gave me a frosty look.

نگاه سردی به من انداخت.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد frosty

  1. adjective very cold
    Synonyms:
    cool chilly icy frozen frigid arctic glacial wintry chill nippy antarctic gelid ice-capped shivery hoar rimy icicled
    Antonyms:
    warm hot heated

ارجاع به لغت frosty

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «frosty» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/frosty

لغات نزدیک frosty

پیشنهاد بهبود معانی